ببین گلم،هرچند خوابم گرفته وحوصله تایپ مدارم،اما وظیفه خودم میدونم بهت جریان خودم بگم،دیگه بعدش تصمیم باخودت
من قبلنا زیاد قهر میرفتم،نه سال ازدواج کردم
بعد دوباره طاقت نمیاوردم سر ده روز خودم برمیگشتم
جوری شد سر هر چیزی شوهرم میگه میبرمت خونه بابات
سری آخر دیگه گفتم یاخودش میاد دنبالم یا هرگز برنمیگردم
دقیقا یکسال خونه بابام بودم
تو تاپیکهام هست نزدیگ دوماهه که برگشتم
تازه خانوادم گفتن چرا الکی برمیگردی؟
براش شرط بزار وفلان
اما من باز کم عقلی کردم
الان باز زبونش درازه
اون بخوادت،هرجوری شده دلت بدست میاره
بسپارش بخدا
اگه تمام دنیاهم بخوان شما جدا بشید وخدا نخواد،نمیتونن کاری کنن