پسر منم دو ماهشه تاپیک قبلم ریپ زدین بخدا که مامانم منم میگفت بچهای قدیمو ارزو داشتیم چشم باز کنن ببینیم چطورین پسر منم دیشب بخاطر واکسنش تا صب بیدار بودم دیروز یعنی یساعت سرجمع نخوابید نق نق امشبم با بدبختی دور زدن تو ماشینو صدای جارو خوابوندمش الانم بیدار شد شیر خورد خوابشم میاد دهن دو متر باز میشه بچه نمیخوابه بیچاره مامانم میگه قدیم این همه قطره بود دارو بود مگه یدونه قنداب واسه دلدرد بود همین بچهای الان ن تنها خواب در برابر دارو ام مقاومن
بچه میخوام تپل و سالم و صالح نمیتونم از فکرش بیرون بیام به خاطر همین خوابم نمیگیره
ونم پسرم توی خواب اذیته مدام ناله می کنه باعث شد بیدار شم. نگرانم. امروز رفته بودیم روستا. همه خونواده همسرم سرمای بدی خورده بودن، خدا به داد بچه ام برسه تازه خوب شده بود
دسشویی
گشنگی
جایی هستم نمیتونم چیزی بخورم
شوهر نامردم که امشب مهمونی رو کوفتم کرد
به ینفر وابسته شدم
میدونم اشتباهه میدونم نباید کنارم باشه میدونم نباید دوسش داشته باشم میدونم ازم متنفره ولی نمیتونم بیخیالش باشم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز