البته دشمن حسابشون نمیکنم بهتره بگم دوتا بدخواه و حسود ...یکیشون ۳۵ سالشه یکی ۳۲ من ۲ ۳ ماه دیگه تازه میشه ۲۰ سالم ...اینا ۶ ماه قهرن ۶ ماه دوستن من ۴ ساله عروسی کردم کاری نه با این دارم نه با اون هیچ وقت با هیچ کدومشون دعوای آن چنانی نکردم چون اصلا طرز فکرشون ب من نمیخوره خلاصه بگم اینا با هم قهر بودن تا همین ۱ ماه پیش کلی پیش من بد همدیگه رو میگن بخدا به هن میگفتن ج*نده هرزه گدا هزار تا بد بیراه و غیبت آن چنانی ...یکدفعه که با هم دوستی کردن من شدم جوجه غریبه نمیدونم چرا اینطوری رفتار میکنن من طبقه بالا پدر شوهرم زندگی میکنم تقریبا هر شب بن بساط کباب به راهه دور هم جمع میشن میخندن و میگن هم دیگه رو آبجی خطاب میکنن و کلی احترام میزارن ب هم من اینارو میبینم تعجب نمیکنم چون ذاتشون همیشه کثیفه و دو روعن از این تعجب میکنم چرا با من رفتارشون بده میرم اونجا اخم تخم میکنن یا خیلی سرد برخورد میکنن مثلا دیشب شوهرم رفت پایین صدام زد گفت بیا دیدم جاری کوچیکه تا من وارد شدم رفت تو اتاق در رو بست بعد جاری بزرگه رو با دخترش صدا زد بیاید اینجا و سریع در رو بستن و من و مادر شوهرم و شوهرم تنها موندیم بخدا بگم بدی ای دعوایی غیبتی چیزی هم کردم بخدا نکردم بدون هیچ دلیلی اصلا من سنم به سنشون نمیخوره هیچ وقت باهاشون قاطی نمیشم نمیدونم دلیل رفتار هاشون چیه هر چقد فک میکنم ببینم چکار کردم یادم نمیاد من میرم یا باهاشون حرف میزنم سرشون رو میکنن تو گوشیشون یا غذایی که میبرم پایین ازش نمیخورن میریزن سطل 😐واقعا در عجبم:/