به نظرم علاوه بر اختلال طرد شدگی، مهر طلبی داری و همینطور توجه و تایید طلبی
برو تراپی از شر این مدل افکار راحت میشی
تصور کن روان تو به شکم یکی دیگه وصله
روان تو به کلمات یکی دیگه وصله
روان تو به تایید یکی دیگه وصله
باور کن اینطوری اصلا زندگی نمیکنی ، برو تراپی راحت میشی
ببخشید ولی خداروشکر کن که با خواهرش صمیمیمه خیلی از مردا با زنای غریبه صمیمی ان و آخرشم کار به خیانت میکشه خب شاید شما زیاد حساسیت نشون میدی تو ام با خواهراش و خونوادش صمیمی تر شو ...طبیعیه وقتی همیهش پیش شماست بعد یکی دوهفته خواهرشو ببینه باهاش گرم بگیره در کل سعی کن زن غرغرویی نباشی پایه باشی و خودت جمع رو در دست بگیری و رابطه ی دوستانه ایجاد کنی
خودت بگو بخند با شوهرت داری؟اخلاق خواهرش باهاش چجوریه
خب درست نباشه
مگه ما میتونیم همه رو کنترل کنیم که درست رفتار کنن ؟
ما میتونیم احساسات خودمون رو مدیریت کنیم و از رفتار مون جدا کنیم ، میتونیم خودمون رو رشد بدیم رفتار قاطعانه و بالغانه داشته باشیم
نه اینکه منتظر بمونیم دیگران از مرز هامون عبور کنند حالا بیایم دو دو تا چهار تا واسه رفتار دیگران راه بندازیم و تازه بشینیم حرص بخوریم چرا فلانی چنین کرد و چنان کرد
استارتر مشکلش با جلو نشستن نیست با توجه همسرش به خواهر شوهر و بچه ست اگر هم با جلو نشستن مشکل داشت
و براش مهم بود جلو بشینه باید خیلی عادی می‌گفت فلانی جان لطفاً عقب بشین من عقب بشینم حالت تهوع میگیرم
من برادرم ۱۴ سالشه من ۲۲خیلی به همدیگه علاقه داریم چون تو زندگی پدرمون هم سختی کشیدیم یه جورایی همدم‌همدیگه ایم بعد از شوهرم برادرم از همه. چیز و همه کس برام عزیزتره وقتی قد کشیدنشو میبینم هی تو دلم ذوقشو میکنم و خلاصه یجورایی مثل بچم دوسش دارم خب وقتی زنم بگیره نمیتونم احساساتمو ازش پنهان کنم و باهاش گرم نگیرم که زنش ناراحت نشه !! و خیلی ام ناراحت میشم اگه اون بهم بی توجهی کنه مثلا من بخوام ماهی یکبار داداشمو ببینم دلم میخواد اون چند ساعتی که من هستم به من توجه بیشتری کنه البته احساس شمااام درک میکنم چون خودم متاهلم و میدونم یه زن دلش میخواد تمام توجه همسرش به اون باشه
.
