اوناییک بچه کوچیک دارن بیان

درک میکنم بچه من یسالشه تازه خیلی زود ۱۰ماهه راه رفت هرچی جمع میکنم میریزه زودم دندون دراورد ۴ماهگی الان دندونا نیشش یکیش درومده دومیش داره درمباد همش نق میزنه یچیزی بریزه بردارم گریه می‌کنه میافته زمین هم شوهرم میگه بلندش کن دردش اومد چقذ آخه دنبالش راه یرم مدام درحال دوییدنه همش بحث و دعوا داریم سر این موضوع اونبار اینقد خسته شدم گفتم بچتو بردار قیافه جفتتونو نبینم انگار نه انگار مادرشم دعواشم میکنم شوهرم دعوام می‌کنه ک بچه ترسید  

پسر من تازه 4 سالش شده دیونه شدم از دستش دلم میخواد فرار کنم

عزیزم چند ماهگی از دیوار گرفت ایستاد؟؟

اوف منم گفتم ۵سالش شد یه فکر دومی بیافتم اخه سن منو شوهرم کم نیست بااین اوصاف نمیخوام دیگه 

۱۰ماهگی دیوارو نگرفت جفتش روزمین دراز کشیده بودم اومد چاردستوپا روکمرم و شکمم دستشو گذاشت زور زد بلند شد تشویقش کرد خیلی خوشحال شد باز تکرار کرد روی مبل هم که دراز میکشیدم چاردستو پا میومد دستشو ب مبل می‌گرفت بلند میشد خیلی زودم بعدش راه افتاد از جسارتا سرویس بهداشتی که میریم لوله رو شویی رو باز می‌کنیم خوشش میاد باباش اونور گرفته بودش ولی رو زمین بود درو باز گذاشتم لوله رو باز گردم اومدم دم در دیدم با دقت تاتی تاتی اومد سمتم باز کلی تشویقش کردیم خوشش اومد زود راه رفت الان یمدته براش کفش گرفتم اوایل اصلا حتی با کفش نمایستاد نمیدونم میترسید احساس سنگینی میکرد یاچی بالاخره کم کم داره راه میاد باهاشون 

دوتا واقعا سخته خدابت صبر بده عزیزم یکم بزن بی‌خیالی