محیا اون سالا ک تو شرکت‌کار میکردم، یه بنده خدایی رو استخدام کردن فقط ب عنوان‌کمکی برا نیروهای خارج از شرکت.
آقا واسه هر فاکتوری ک‌مشکل داشت‌میبایست‌مشکل رو بنویسن ک برسه دست ما، ک حسابداری بودیم
آقا این‌بنده خدا، میبایست مینوشت مثلا، ب علت‌فلان‌اینجور شد این‌فاکتور،
خب...
این علت رو اینجوری نوشت، ب آلت فلان.. ....
وای خدامن‌اونروز چنان خندیدم ک صدام‌ب اتاق ریاست رسیده بود دعوامم‌کردن😂 خیلی خوب بود اونروزا.
آزی همسرم گفت رفتم بالای سر مریض ی نمونه خون ازش بگیرم
بعد گفت دوتا همکار بودیم و چنتا پرستار دیگه اونطرف
گفت مریضه اینطوری گفته
به به آقای فلانی اومده خیلی خوب خون میگیره از این حرفا
بعد گفت ی آن گفت شما بکن خیلی خوبی هستی 😑🤥😑😑
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 وای آزی شوهرم گفت سالن رفت رو هوا
اون بنده خدا منظورش این بوده سوزن رو خوب تو رگ میگنه
تازه چنتا خانمم اونجا بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز