حدود یک سال و نیم پیش اگه یادتون باشه ماشینمون تصادف کرد و یک ماه تموم بدون ماشین بودیم و حدود ۵۰ تومن خرجش بود اول تابستون بود تقریبا پسرم هنوز یک سالش نشده بود ک بگم از لباسای پارسالم تنش بزنم
منم دستمون خیلی خالی بود رفتم بازار روز براش ی تیشرت گرفتم ۴۰ هزار ک هوا گرمه تنش کنم
بخدا پول روز مره ام نداشتیم در این حد
حقوقم ندادن اگه ام میدادن میرفت جای تعمیرر ماشین
خودم میدونستم ک واقعا پسرم لباس نیاز داره
انقد دلم میسوخت ک حد نداره
ی بار رفتیم خونه خواهر شوهرم خودش و دخترش زدن تو رومون ک بابا چقد خسیس هستید ی دس لباس خوب برا پسرتون بخرید 💔💔💔💔💔
واقعا حس کردم قلب همسرم شکست رنگش پرید
گفتم منتظر ماشینمون بودم درست بشه میریم میگیرم
ن ی بار چند بار این حرف رو ب ما زدن
ماشینمون ک درست شد
شوهرم با ماشین کار کرد رفتیم چهار دست لباس خوب براش گرفتم
ولی اون حرف هنوز تو گوشمه
الانم براش برنامه میچینم ک همیشه ی خورده بزارم کنار برا لباسش
چند وقت پیش شوهرم یکم پول ب خودم داد ولی رفتم بیرون ی دس لباس خونگی براش خریدم
با اینکه از لباسای پارسال و عیدش همه هستن
ولی دیگه نمیزارم بدون لباس نو بمونه
وقتی عزیز ترینات اینو میگن وای ب حال دیگران