اینجوری
عزیزم ما دیگه زن و شوهرم. روابطمون باید حدود و حریم داشته باشه تو که انقدر درکت بالاست به نظرت برعکس این قضیه پیش میومد ناراحت نمیشدی؟ من اصلا در حد خودم و خودت نمیدونم که دوست مجردمون بخواد با پارتنرش باهامون بیاد بیرو. ما زن و شوهریم و حرمت داریم. بهتره ماهی یکبار با خانواده های متاهل رفت و آمد کنیم که در حد خودمون و شان و شخصیت خودمون هستن. دوست دارم بدونی زندگیم با تو برام خیلی مهمه و شده براش میجنگم که نخواد آسیب ببینه. امیدوارم درکم کنی. ازت هم میخواگ اگه به نظرت حرفام باید اصلاح شن کنارم باشی باهم بریم دکتر راهنمایی بگیریم برای حلش. چون اصلا دلم نمیخواد با دلخوری کاری رو برای من انجام بدی. تو برام خیلی مهمی و در کنارش آرامش خودم هم مهمه. ممنونم که درکم میکنی
شوهرتون بیکاره
شکاکه
دوسش نداشتی و الان فقط بهش عادت کردی
رفیق بازه
به حرفات محل نمیده
درآمد نداره
مسئولیت زندگی نداره
میخواستی ازش جدا شی
الان نگرانی که ناراحت شه؟؟؟؟
به درک که ناراحت میشه. دختر کاش جدا شی بابا
شوهر من نمیره چون میدونه چقد حساسم
چون شوهرت هست بهت میگم
ببین یه سری مسائل هست که نیاید با التماس و خواهش گفت
باید از موضع قدرت بگی بدون جال و جنجال
من این جور مواقع یه رگی دارم میزنه بالا این طوری برخورد میکنم
میگم
یه چی میگم پشتش نیار چون قابل بحث نیست ، دیگه نبینم با دوست دختر دوستات بخوای در حال گردش و تفریح باشه ، دوستت می خواد بره خودش فره دنبالش ، تو متاهلی دیگه ، تموم
نخیر. علافه مند نیستی به هیچ وجه. عادت کردی.مادرت هم بهش دامن زده انقدر اعتماد به نفستو اورده پایین باعث این آسیب شده. پسری توی زندگیت نبوده فکر میکنی عشقه. نیست و دو ساله دیگه میای اینجا گریه و زاری
من میدونم آخرشم اشتباه پیش میری و مشاوره نخواهی رفت. اما لطفا چیزایی که شنیدی رو یادت باشه. ببخش رک میگم اما قدم به قدم به بدبختی تا آخر عمرت نزدیک میشی
