نظر سنجی سزارین اول درد بیشتر داشتید یا دوم

هفت سال

پول دادی ک نامه داد یا نه بی مشکل نامه میدن 

چند سال پیش سز دوم شدی؟

به سلامتی و دل خوش 🥰🥰🥰

خوبن شکر خدا . الان ماشا الله بزرگن یکیش ۱۱ سالشه یکیش ۷ . اون اوایل کاملا به خودتون بستگی داره که رابطه اینا چه جور بشه . من از بارداری شروع کردم مرتب با جمله های ساده روی مغز بچه ام راه میرفتم . مثلا میگفتم نی نی بیاد تو میشی خواهرش من میشم مامانش بابا میشه باباش . هی ازش می پرسیدم تو میشی چکاره اش من چی بابا چی   . تا توی ذهنش جا بیفته که ما مامان بابای دومی هم هستیم . بعد این که از ماه شیش هفت به بعد مثلا فیلما یا عکساشو دائم نشونش میدادم باهاش حرف میزدم مثلا میگفتم ببین تو نی نی بودی من ازت مراقبت کردم شیر دادم بزرگ شدی الان این نی نی هم بیاد کلی کار داره کوچولوئه باید خیلی مواظبش باشیم من بهش شیر میدم بغلش میکنم  تا مثل تو بزرگ و قوی بشه بتونه باهات بازی کنه . ولی طول میکشه اولش خیلی کوچیکه بیشتر میخوابه نمیشه زیاد باهاش بازی کرد . در مورد بیمارستان رفتنم اماده اش کردم که نگران من نشه . براش یه قصه سربسته گفتم از دنیا اومدن خودش که خانم دکتر بهم زنگ زد گفت وقتشه بیای امشب بیمارستان بخوابی تا نی نی خانواده شما به دنیا بیاد . دیگه یه هدیه گرفتیم نگفتیم مثلا اینو بچه اورده برات چون بچه های الان متوجه دروغ ما میشن گفتیم اینو بهت دادیم چون خواهر بزرگ شدی .از نزدیکان که باهاشون راحت بودیم خواهش کردیم اول به اون توجه کنن اگر می دیدیم حواسشون به نوزاده خودم یا همسرم غیر مستقیم توجهمون رو به دختر بزرگمون نشون میدادیم ‌ مثلا من بچه شیر میدادم همسرم با دخترمون بازی میکرد یا وقتی نوزاد خواب بود با این که داغون بودم از خستگی ولی با دخترم بازی میکردم . هیچ وقت وادارش نکردم کاری رو انجام بده یا نده چون بزرگتره . توی دعواهاشون هیچوقت نگفتم تو بزرگتری کوتاه بیا . سعی کردم متوجه تفاوتاشون بشه متوجه باشه توانایی خواهرش کمتره چون سنش کوچیک تره . وقتی دنیا اومده بود میذاشتم ازادانه دستش بزنه بغلش کنه هیچ وقت بهش نگفتم نکن ولی اگر حس میکردم داره نوزاد اسیب می بینه مثلا میگفتم ببین من از تو بزرگتر و قوی ترم اگر مثلا دستتو اینجور پیچ بدم یه فن اروم هم میزدم 😁 تو دردت میاد تو هم از خواهرت بزرگتری پس یکم احتیاط کن مثلا دستشو یهو اینجور میکنی کتفش درد میگیره .

با همه اینا یه دوره کوتاه چند ماهه دخترم دنبال جلب توجه بود جمله ها رو پس و پیش میگفت تا ما درستش کنیم . توی جمع شروع میکرد به تعریف کردن بلند بلند چیزی . ولی یه مدت که گذشت اون حس امنیت رو به دست اورد دوباره و همه چی دوباره اروم شد . ببخشید طولانی نوشتم . یه کتاب هم هست راهنمای بهبود روابط خواهر ها و برادرها اینم بخونید اگر دوست داشتید خیلی جالبه از بارداری دوم شروع کرده و نکات جالبی رو گفته 

پارسال سز دوم کردم،یه تومان فقط زیرمیزی گرفت،تهران هستم

بی نهایت ممنونم ازتون خیلی نکات خوبی رو گفتید حتما میخونم کتابش رو