اینا دقیقا نمیدونم به هم ربط داره یا نه.
یکی از جاریام بچه هاش دختر بود... پسر نداشت. حالا تو شهر ما هم خیلی به نظر بزرگترا مهم میاد. یکی از برادرشوهرای دیگم وقتی خانمش پسر باردار بود با دست انداختن اینا دل سوزونده بود. الان خودش یه دختر اورده که مشکل گفتار داره.
سر حمام دهم خواهرشوهرم هم خییییلی لغزخوانی میکردن بابت پسر زاییدنش... هی هم به این جاریم میگفتن غصه نخوریا توام میاری. انقد ک معذبش کردن. بغض کرده بود. من اصلا داشت بدنم مور مور میشد از کارهاشون. همون خواهرشوهرم فوت شد... پسرش اواره.