مثال:
بعد از سه سال قناعت و از خود گذشتگی در تمام مسائل از جمله خرید لباس - طلا - داشتن تفریح - خورد و خوراک آنچنانی و ... تونستیم به لطف خدا خونه بخریم - اصلا خوشحالی نشون ندادند و موقعی که دنبال خرید خونه بودیم هی ما رو به عقب می راندند و همش میخواستند با حرفای مختلف منصرفمون کنند
خواهر شوهر بزرگتر من که 14 سال هست ازدواج کرده هنوز مستاجره - ایشالا به امید خدا به همین زودی ها خونه بخره و هر چی دلش میخواد خدا بهش بده - من همیشه برای اون و همه اطرافیان دعای خیر میکنم - ایشون ولی خیلی اعتقادی به صرفه جویی و زندگی ساده نداره - همیشه باید لباس نو تنش باشه - یادم نمیاد طی این سه سال لباس تکراری پوشیده باشه - شاید بگم 40 تا کیف و کفش ست داره دروغ نباشه - لباسهای مجلسی اش رو که میبینی مخ ات سوت میکشه - سفره خونه اش همیشه چندین پیش غذا و دسر و غذاهای عالی توشه
تفریح و استخر و خرید و همه چیزش سرجاشه
خود خانواده شوشو این چیزا رو میبینن - میبینن که من حتی در دوران بارداری هیچ لباسی برای خودم نخریدم و یه جوری این دوران رو طی کردم - هیچ وقت چیز اضافه که نخریدم هیچ - خیلی اوقات از چیزهای لازم چشم پوشی کردم
با اینکه من 7 سال از خواهر شوشو کوچیکترم - پس مطمئنا بیشتر دلم هوای این جور چیزها رو میکنه
بعد از خونه خریدن ما چی بگن خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خیلی دامادمون بی عرضه است - بعد از 14 سال هنوز نتونسته خونه بخره
والا آدم شانس باید داشته باشه که ما نداشتیم
حالا دامادشون بنده خدا همش سرکاره
در اکثر مهمانی ها نیست - چون سرکاره
اصلا تعطیلی نداره کارش - حتی جمعه - حتی عید - حتی روزهای تعطیل رسمی- دیگه چجوری باید زحمت بکشه برای زن و بچه اش
یه کلمه نمیگن تو هم عروس خوبی بودی که پسرم به اینجا رسیده - درصورتی که همسر من از حساب و کتاب و مسائل مالی زندگی سر در نمیاره - همه چیز رو به من سپرده و میگه تو برنامه ریزی کن
خدایا! من در انتظار خیر و صلاح های غیر منتظره ام که هم اکنون از جانب تو برای من از راه های عالی انجام خواهد شد. آمین!