بچه ها من با کسی ازدواج کردم که وضع مالیش مثل خانواده ام نیست خانواده ام خیلی پولدارن شوهرم کارمند معمولی هست ازدواج مون هم سنتی شد و ما اصلا نفهمیدیم چطور شد بله دادیم از اینا بگذریم از وقتی عروسی کردم به شدت پیش خانواده ام معذبم انگار دیگه آدم قبل نیستم کمبود دارم هر حرفی میزنن ناراحت میشم به شوهرمم عشق زیادی ندارم که بگم به خاطر اون تحمل میکنم فقط خانواده اش بی نهایت خوبن و هوامو دارن خودش هم دوستم داره زیاد امشب با مامانم رفتم بیرون برگشتم داداشم که دوازده سالشه گفت جقدر موجودی داری گفتم دو هفتصد گفت موجودی تو به رخم میکشی گفتم مگه دو میلیارده که به رخ بکشم گفت اره واسه تو زیاده واسه ما پولی نیست منم با گریه آژانس گرفتم اومدم خونم بعدش به مامانم کفتم حرف داداشم و بع بابام نگه نمیخوام بزنش به خاطر من و خاطره بد از من تو ذهنش بمونه. ولی خیلی ناراحتم از فاصله ای که با خانواده ام پیدا کردم به خاطر یه ازدواج. کاش شوهرم پولدار بود و
الان موندم به شوهرم چی بگم اونجا نموندم اومدم خونه
وا بیچاره بچه مگه چی گفته؟
😐کم کن از لوس بودنت قوی باش زن
همینکه خودشوخانوادش قدرتو دارن برو خداروشکر کن
عزیزم زیادی حساس شدی چیزی نگفت ک
الکی گنده ش کردی . بچه یه چیزی گفته چرا ناراحت شدی
چن سالتهه عزیرم
از الان دلم به حال همسرت میسوزه بیچاره چقدر باید سرکوفت بشنوه😐
از اول بحثتون که با حرف داداشت شروع شد تا اخرش برداشت دیگه ای جز رومخ بودن داداشت نداشتم، الکی ناراحت شدی
خودش اومده پرسیده چقد موجودی داری خودشم گفته داری به رخ میکشی بعد درمیاد میگه کمه اگه کمه پس چجوری میشه باهاش فخر فروخت بچه پرو
جوابشو میدادی ب زبون خودش،اینجوری بخوای بخاطر هرچیزی ناراحت شی کل زندگیت باید گریه کنی این چیزارو جدی نگیر
چقدر حساسی مهم شرافت همسرتونه اسی اگر خودت شوهرت و بالا ببری ناخوداگاه همهههه احترام همسرتونو دارن من ادمای زیادی میشناسم شوهرشون عاایه ولی انقدر خانم ارج و غرب همسر رو اورده پایین که هیچ کس اوم حسابش نمیکنه