از غصه خوابم نمیبره دیگه تحمل این حجم از مشکلاتو ندارم

پسرم اختلال داره مشکلات شبیه اتیسم و بیش فعالی هم داره کلاس موسیقی میره ملودیکا میزنه آبان هم قراره اجرا داشته باشن هر روز باید تمرین کنه چهار شنبه هفته ‌پیش داشت ساز میزد که یکی از همسایه ها اومد دم در گفت به بچتون بگید ساز نزنه و کلی حرف دیگه میگفت بچتون شلوغه همش صداش میاد منم گفتم پسر من بیش فعاله نمیتونم دائم در حال کنترل کردنشم بیشتر ازین نمیتونم ساز زدنشو هم بگید چه ساعتی خواب نیستید تا همون ساعت ساز بزنه اصلا حالیش نمیشد فقط میگفت نزارید ساز بزنه از توی حرفای خودم یه چیزی در میاورد که علیه خودم استفاده کنه خیلی بی منطق فقط دنبال دعوا بود میگفت ما اینجا مالکیم شما مستاجرید شما باید برید ما که نمیتونیم من به زبون خوش و آروم باش حرف میزدم اون فقط شلوغ میکرد بعدم گفت قرارداد دارید؟ گفتم آره بچمو همینجا ثبت نام کردم همینجا میمونیم بعد مدیر ساختمان اومد اونم گفت همسایه بالایی گفته آب زیاد میریزید من گفتم این مال چند ماه پیش چون فکر میکردیم انشعاب آب جداست بچه تو حیاط آب بازی میکرد بعد که فهمیدیم آب مشترکه والفو باز کردیم اجازه ندادیم آب بازی کنه گفت نه میگن تو حموم پسرتون آب زیاد میریزه گفتم آخه اونا از حموم ما کجا خبر دارن؟ میگفت نمیدونم و در نهایت برای اینکه شر بخوابه فبول کردم پول بیشتر برا آب بدیم خیلی حالم خراب بود یه جوری حرف میزدن انگار من بدترین آدم دنیام حالا یه دوروزه میبینم شوهرم دنبال خونه میگرده گفتم امسال توافق کنیم همینجا بمونیم به حاطر مدرسه پسرم گفت پریروز صاحب خونه زنگ زد گفت باید بلند شید خواهرم میخواد بیاد بشینه احتمال زیاد کار همون همسایهست موندم کجا بریم همه رهن و اجاره ها هم بالا دارم دیوونه میشم هیچ کس تا بچه اینجوری نداشته باشه نمیدونه چه قدر این بچه ها سخت و اذیت کنن فقط قضاوت میکنن همه جوره باید زجر بکشم به خاطر این بچه