مستاجر بودن امسال بهترین دوستم شده بود همیشه اخر شبا میرفتیم دور میزدیم غذا میخوردیم کل تابستون برام آلاسکا خونگی درست میکرد شربت آبلیمو که عاشقش بودم سنگ صبورم بود چه دختری دیوار به دیوارمون بود واسه اول مهر گفتن باید بلند شن😭
صبح میرفتم دیشویی صداشو میشنیدم از همون صبح میرفتیم زیر درخت مینشستیم تا ظهر😅💔
هووووف دلم میخواد گریه کنم خیلی دوسش دارم جای دوستامو برام گرفته بود 😢
چقد من این سال نحس جدایی رو تجربه کردم از آدمایی که دوسشون دارم بارها و بارهاااا