2777
2789
عنوان

من بچه ی یه مادر تنبل و افسرده و همیشه خواب بودم....

| مشاهده متن کامل بحث + 1969 بازدید | 59 پست
عزیزم مامانت افسرده بوده پدرت باید برا درمانشون اقدام میکردند دست خودشون نبوده افسردگی بیماری بسیار ...


اقدام؟ 

هر دکتری که اسمی در میکرد ما تو مطبش بودیم 

شاید صدبار بابام بردش تهران پیش دکتر منو داداشم تک و تنها میموندیم تو خونه 

بعد برا روحیش دوتایی میرفتن مسافرت تفریح مارو نمیبردن😅 

هرچیزی که میخواست براش میخرید 

هرجا میخواست میبردش و الانم همینجوره  

بابام مامانمو میپرسته تو عمرم ندیدم مردی برا زنش اینجور باشه


مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


2805
میشه بگی چه رفتارهایی؟

اون خودش یه داستان طولانیه 

مثلا پدرمادر ظالمی داره 

قدیما خیلی بهشون زور گفتن یه کارایی کردن که اصن تعجب میکنی 

بابام هیچی بهشون نمیگفته 

پشت زنشو نمیگرفته انگار طلسم این پدرمادر بوده نمیتونسته بگه چرا این کارارو میکنید باهامون 

الان تغییر کرده ها 

ولی مامانم میگه پیرم کرد تا عوض شد 

هرچی بهش میگم داستان گذشته بوده ول کن بیخیال 

فایده نداره 

تو وجودش ریشه کردن اون اتفاقا

اول از همه خیلی تحسین می کنم ادبیات قوی شما رو که انقدر زیبا مینویسی

دوم خیلی متاسفم بابت احساسی که دارید تجربه می کنید

سوم میخوام این باور رو در ذهنت تقویت کنی که هر انسانی مسئول زندگی خودشه حتی اگر پدر و مادر باشن!

اینکه به فکر شون باشی و کمک شون کنی بد نیست اما قرار نیست رفتار مادرت باعث شرمندگی تو بشه و نگران باشی همسرت رو سرزده ببری خونه تون یا نه!

تو الان یه شخصیت مستقل و کاملی و آگاهی و سلیقه خودت رو داری و مسئول زندگی خودتی. همسرت همینطوری که هستی دوستت داره و تا ابد خوشبخت خواهید ماند و مادرت هم همون خانمیه که همسرت از ابتدای آشنایی میشناسه و دوستش داره و تا حالا مدل زندگی مادرت تاثیری روی علاقه همسرت نداشته. 

قرار نیست همه مادر خانم ها خونه برق انداخته و لباس اتو کرده و ادکلن چند ده میلیونی داشته باشن. که به دل بشینن. 

ایشون هم در کنار تمام ویژگی های بدش حتما یه ویژگی خاصی داره که مورد توجه و احترام همسرت و فامیله. 

باید این کمالگرایی رو از ذهنت دور کنی و تمرکز کنی روی اتفاقات خوب زندگیت ، حتی اگه کوچک باشه. 

عاشق خودت باش. در همین شرایطی که هستی. با همون پدر و مادر با همون خونه و زندگی. 

به جای عذر خواهی از همسرت که ببخشید خونه مامان کثیف و به هم ریخته است بخند و به شوخی بگیر و لذت ببر از زندگی. 

تو مدلی که دوست داری زندگی کن و بزار مادرت هم راحت باشه. 

مادرت حتما روزهای سختی رو گذرونده و بی انگیزه است. هدفی نداره که تلاش کنه برای زندگی.

شما جای مادرت نیستی ، شرایط ایشون رو تجربه نکردی. 

تو فقط و فقط مسئول زندگی خودتی...

امیدوارم همیشه حال دلت خوب باشه. 

اول از همه خیلی تحسین می کنم ادبیات قوی شما رو که انقدر زیبا مینویسی دوم خیلی متاسفم بابت احساسی که ...

من هیچوقت از همسرم بابت تمیز نبودن خونمون عذرخواهی نکردم و نخواهم کرد 

مامانم تماما ویژگی های خوبه  انقدر خوبی داره که گفتم از هم صحبتی باهاش لذت میبری 

 تنها بدی که به من کرد افسردگیش بود 

من بچه بودم 

شما هرچقدرم این دلایلو به یه بچه توضیح بدی متوجه نمیشه 

الان میفهممش ولی اون موقع نه 

و آسیبی که بهم زد درمان نشده و نخواهد شد 

وقتی یه نفر تو یه خانواده روان مریض داشته باشه کل خانواده رو درگیر میکنه 



عزیزدلم واقعا متاسف شدم بچگی سختی داشتی

اما آدم افسرده یه مرده متحرکه زندگی و زمان درونش‌متوقف شده و حتی اگه اقدام به درمان کنه و و انواع قرص‌رو بخوره تا خودش نخواد و تلاش نکنه درست نمیشه 

متاسفانه گفتی مامانت تو گذشته مونده و این میتونه دلیلش باشه

امیدوارم شما برای بچت مادرخوبی بشی و با این تجربه ی غم انگیزی که داشتی مطمئنم که خواهی شد

اما تو تغییر نکن؛تو باش و نشان بده،آدمیت هنوز نفس میکشد🍀
اون خودش یه داستان طولانیه  مثلا پدرمادر ظالمی داره  قدیما خیلی بهشون زور گفتن یه کارایی ...

قلبم به درد اومد با خوندن تاپیکت🙂💔 یهو دلهره افتاد به جونم که نکنه بچه منم چندین سال بعد چنین فکری کنه راجبم!


ما به تازگی زندگیمون شروع کردیم ، مشاوره هم رفتیم ، و متاسفانه نشونه های افسردگی تو وجود منم هست... و داستان ما یکم شبیه مادر و پدر شماست . با این تفاوت که من به همسرم دلبسته شدم اما اون خانوادش رو ترجیح میده در همه شرایط ! اوضاعی خیلی سختی دارم، اینکه دارم با خانوادش تو یه ساختمون زندگی میکنم سخت تر هم شده. من دوست ندارم تو این وضع بمونم و افسرده باشم اما همون دوران سخت عقد و اتفاقات ، مثل خوره افتاده به جون زندگی ما 🙂 کنترل همه چی از دستم داره در میره نمیدونم چیکار کنم !؟ 

در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی🌱   "هنر رسالت من است " 👩🏻‍🎨🎨🖌

قلبم به درد اومد با خوندن تاپیکت🙂💔 یهو دلهره افتاد به جونم که نکنه بچه منم چندین سال بعد چنین فکری ...

ازشون جدا شو و رو خودت کار کن رو ذهنت کار کن 

بپذیر اونا اینجور انسانایی هستن تو نمیتونی تغییرشون بدی فقط میتونی خودتو با شرایط وفق بدی 

مرتب با مشاور صحبت کن و کمک بگیر 

در کل اگه ضعیف باشی از پا در میای و یه خانواده رو از پا در میاری 

ته تهش بستگی به خودت داره

ازشون جدا شو و رو خودت کار کن رو ذهنت کار کن  بپذیر اونا اینجور انسانایی هستن تو نمیتونی تغییر ...

درسته عزیزم...🧡 ممنونم بابت کمکت🌻

در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی🌱   "هنر رسالت من است " 👩🏻‍🎨🎨🖌

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792