دیروز بعد از بیست روز بستری بودن تو بیمارستان از دستش دادیم،
خیلی ماه بود خیلی خوب بود انقدر مظلوم بود که لگنش شکسته بود سه روز تموم نبردنش دکتر و دردشو تحمل کرد
امروز که گذاشتنش تو قبر جاش نمیشد بس که قد بلند و هیکلی بود
با اینکه ٧٥سالش بود ولی خیلی جوون میزد
خیلی بی قرارم هرچی امروز گریه کردیم و خودمونو زدیم باز اروم نشدم
امشب شب اول قبرشه
واسش نماز وحشت خوندیم صدقه گذاشتیم سوره ملک رو خوندیم ولی چه فایده که دیگه نیست
خداوندا
بهشت را آنچنان که به مادرم وعده دادی، به پدرم نیز هدیه کن، پدرم فرشته زندگیم بود که به سویت پر کشید
لطف کنید وبرای سلامتی مامانم و شادی روح بابای مهربونم صلوات بفرستید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
abies خدا رحمتشون کنه و اون دنیا از نعمتهای خدا بهرمند بشن انشاله من تنها دلخوشیم اینه که بابام مریض نشد و درگیر بیمارستان نشد، چون خیلی از بیمارستان رفتن میترسید
خداوندا
بهشت را آنچنان که به مادرم وعده دادی، به پدرم نیز هدیه کن، پدرم فرشته زندگیم بود که به سویت پر کشید
لطف کنید وبرای سلامتی مامانم و شادی روح بابای مهربونم صلوات بفرستید
خداوندا
بهشت را آنچنان که به مادرم وعده دادی، به پدرم نیز هدیه کن، پدرم فرشته زندگیم بود که به سویت پر کشید
لطف کنید وبرای سلامتی مامانم و شادی روح بابای مهربونم صلوات بفرستید
دختر آذر اگر خیلی اذییتی برو تجربیات نزدیک به مرگ رو سرچ کن بخون من که بهم آرامش میداد؛مطمئن باش تمام آدم هایی که تو زندگیشون آدم های خوبی بودن در آرامش زیادن انقدر که دوست ندارن برگردن
ابیس فعلا هنگم هنوز باورم نمیشه اصلا نمیتونم درک کنم وقتی یاد زن عموم و بچه هاش میوفتم..... فقط یه دختر داشت که مجرد مونده همش داد میزد بابا کجا رفتی بابا میدونم همش فکرت پیش من بود گلدون پدرت ناگهانی فوت شد؟
خاک سرده عزیزم.منم یه مادربزرگ ماه مهربون داشتم که خیلی دوستش داشتم ولی جلوی چشمان خودم وقتی دستش تو دستم بود پر کشید و رفت.تا چهلمش کسی نمی تونست نزدیکم بشه بس که گریه کرده بودم و افسرده بودم ولی عاقبت خاک کار خودش رو کرد.هنوزم سر قبرش که میرم ناخودآگاه اشکم سرازیر میشه ولی وقتی یه دل سیر گریه کردم و دلتنگی کردم انگار همه چی تموم میشه.بدترین قسمتش می دونی چیه؟مادربزرگم یه کمی پیش از مرگش ه جانماز قشنگ ترمه داشت با یه تسبیح چوبی و یه مهر بزرگ که بابای خودم براش خریده بود منتها من نمی دونستم.یه بآر که تنها بودیم مادربزرگم تسبیح زا برداشت و شروع کرد به ذکر گفتن گفتم ننه چه تسبیح قشنگی.مادربزرگم هم خوشحال شد و لپم را گرفت و باقی ذکرش را گفت.بعد فوتش وقتی داشتن باقی مونده وسایلش را تقسیم می کردن بین عروس ها و بعضی نوه ها زن عموم دقیقا همون تسبیح را گذاشت تو دستم.الان هشت ساله اون تسبیح همیشه همراهمه همیشه باهاش ذکر میگم و بعد هشت سال هنوز اشکم میریزه با اون ذکرا.من خیلی دوستش داشتم خیلی.
علیرضا,انگور یاقوتی مامان(غوره سابق) 25شهریور ماه 92 همزمان با تولد امام رضا به زندگی یکنواخت من پا گذاشت و با دست و پاهای کوچکش تحرک و عشق دوباره به زندگی من آورد.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿ 1 ﴾ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿ 2 ﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿ 3 ﴾ مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿ 4 ﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿ 5 ﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿ 6 ﴾ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿ 7 ﴾ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شاد باش چنان که آوازه ی شاد بودنت طوری در شهر بپیچد که رو سیاه شوند کسانی که بر سر دیدن نگاه غمگینت شرط بسته اند . . .