سلام
بیا یه چیزی بهت بگم
من بهت قول میدم بابا جونت خوب میشه
ببین من ظهر نزدیک ساعت دو کارم تموم شد
چون داخل شهر بودم هر چی زدم پارکینگ حرم، مسیریاب اون پارکینگ پایین که کنار رودخونه است نبرد
من همیشه همونجا پارک میکنم
آخرش زدم پارکینگ، وسط خیابون اصلی ولم کرد و گفت به مقصد رسیدی
منم خسته و گشنه بودم آخرش بر بلوار زائر پارک کردم
گفتم از همین بالا میرم
بعد تو فاصله ای که هی دنبال جای پارک بودم گفتم میرم این دعا رو میخونم اونو میخونم، بعد هی گفتم خدایا یه نشونه هم برام بفرست
هی میگفتم یکی بیاد کنارم بشینه یه جمله ای یه چیزی بگه من دلم روشن شه
آقا پارک کردم، خدا شاهده من خیلی قم میرم تا حالا ازون مسیر نرفته بودم
جوری که از یکی پرسیدم میخام برم حرم کدوم سمتی برم، لوکیشن هم گذاشتم ماشین رو پیدا کنم، چون اصلا اون مسیر رو نمیشناختم
همین جوری میرفتم هی میگفتم خدایا بابای بهار بابای بهار
خلاصه رفتم رفتم رسیدم در حرم، کلمم پایین بدو بدو میرفتم
گفتم آها بذار ببینم از کدوم در وارد میشم که برگشت گم نکنم
دیدم زده باب الشفا
من خیلی به این نشونه ها اعتقاد دارم
واقعا دلم روشن شد
واقعی روشن شدا
گفتم عه من همش دنبال نشونه ام
ازین مسیر که هیچ وقت نیومدم، اومدم تا ازین باب وارد شم
برام جالب بود و نشونه
به نظر من که همون نشونه هم بسه
آقا مسخرم نکنید، من دنبال نشونه بودم خب، من زیاد ازین بازیها درمیارم. خلاصه بهار دلت قرص باشه، من قول میدم.