سلام جیران جان خوبی عزیز احوالت چطوره رو به راهی؟
اون پستت که در مورد پسر داییت نوشته یودی که مادرت راضی نبود به وصلت رو خوندم.
یادمه قبلا و یادته قبلا حتما که در مورد مادرم صحبت کردم برات گفتی مثل مادرته..... ببین اینبار برعکس بود فقط😅😅
مادرم بسیار راضی به وصلت با پسرداییم بود.
و پدرم بسیار راضی به وصلت با پسر عمو یه چیزی میکم یه چیزی میشنوی...... ولی جیران سفت و سخت مقاومت کردم که من این ها رو نمیخوام ازشون خوشم نمیاد شوهر خوب ازشون در نمیاد.اینجا یه پست گذاشتم یکی از عموهام باهم قهر کرد سر همین موضوع.
درسته پسردایی از شوهرم وضع مالی بهتری داره ولی خدایی هیچ رقمه نمیتونه به پای شوهرم برسه....حتی پدر و مادرم بارها گفتن چه خوب که جلومون وایسادی و اونها رو انتخاب نکردی دستی دستی داشتن بدبختم میکردن ولا😒😒😒 که فامیل خوبه فلانه😑😑😑
در مورد ازدواج هم با تمام سختی هایی کع قوم یزد(خانواده شوهر منظورمه) برا زن و مرد به وجود میارن. فاکتور بگیریم.
ولی بد هم نیست😅😅.
من از ازدواج بدم نیومد..... ولی اینکه بخوام غذا درست کنم بدم میومد و میاد🤣🤣🤣.بوی غذا بدم خیلی متنفرم پس حتما بعد غذا باید دوش بگیرم😎. با اینکه از تنهایی هیچ وقت فراری نبودم و بدم نمیاد اصلاااااا ولی مجرد بودن رو تنها بودن دوست ندارم همین که یکی هست از دستش حرص بخورم خوبه 🤣🤣حرصش میدم بیشتر حالم خوب میشه😅😅
و از اونجایی که دیدگاه و اعتقادات من و شوهرم یکیه(۸٠٪) خیلی حرف ها و بحث ها داریم در یک سمت و سو که بگیم و استدلال کنیم😅😅.