یکی از خانمهایی که تو مدیریت داستانش رو تعریف کردم
وقتی من بچه بودم به مامانم میگفت من توی لباس زیرم کیسه دوختم زیپ گذاشتم
بعد اگه بخوام برم شهر دیگه پول و طلاهامو میزارم اونجا
اوج خلاقیت رو ببین
سواد نداشت ولی یه تنه همه اطرافیانش رو میتونست دور بزنه
همون خانمی که گفتم با مرد پیر ازدواج کرد