منم تا قسمت ۶ دیدم
زندگی ما هم خیلی شبیه اینا بود .اون موقع همسر منم استاد دانشگاه بود با یه بچه و کللللی مسئولیت که رو دوش خودم بود
خیلی هم همدیگه رو دوست داشتیم
اینا واسه من مشکل حساب نمیشد.
مشکل اصلی من چیز دیگه بود
تعصب شدید همسرم بیمار گونه دوستم داشت و داره
مسئولیت خانواده اش که تا الان ادامه داره
اینی که میگم یعنی همممممه خانواده رو ساپورت کرده تا الان
از دانشگاه بگیر تا ازدواج فقط که مسئله مالی نیست
وقتش ،فکرش کلا درگیره
ماهی این مشکلات وحشتناک رو نداشت
یه چیزی رو مطمئنم اگه از همسرم جدا میشدم اون بود که می باخت هیییچ شکی درش نیست
قبلا هم گفتم خیییلی شور زندگی دارم ،میسازم ولی چیزی که ناراحتم ازش استعدادمو نابود کرد
انشاالله بتونم کتابمو چاپ کنم و....
بد ترین ظلمی که آدم میتونه به خودش بکنه اینه که استعداد خدا دادیشو شکوفا نکنه
ناشکری نمیکنم خییییلی از بچه هام عشق گرفتم
واقعا قلبم از عشق و وجودشون لبریز محبت شده
الهی خدا کمک کنه بتونم به هدفم برسم گرچه سنی ازم گذشته