سلام بچه ها .
امروز از بیرون داشتم میومدم جلو ساختمونمون یه دختره واستاده بود داشت با موبایل حرف میزد و دور و برش و نگاه میکرد . شک کردم بهش که چیکار داره اما بیخیال شدم . تا اینکه 30 دقیقه بعدش بچه های ساختمون که تو پارکینگ بودن ادرین گریه میکرد که ببرمش پایین .
دم اسانسور منتظر بودم که صدا شنیدم یکی میگه هییییسسسسس یکی اینجاست .
دیگه نتونستم بیخیال شم و چند پله رفتم بالا . همون دختره و با همسایمون دیدم . دست تو دست همممم . دختره مثل سگ ترسیده بود . مرده هم بغلش کرده بود خیره سرش نترسه .
اصلااااااا باورم نمیشد . ادم خوشتیپ و خوش هیکل و خوشگلیه . زن و 2تا پسر داره .
اما اصلااااا باورم نمیشد میتونه همینچین کاری بکنه . 1 لحظه نیگاش کردم و سریع آدرین و بغل کردم اومدم تو خونه .
اصلااااا تو شوک بودم . آخه اینا که 1بار هم صدا دعواشون نمیاد و همیشه زبون زد ساختمون هستن دیگه چراااااا .
میمیره واسه زنش خیره سرش.هیچ کاری نمیزاره زنه بکنه . همه کار هارو میکنه . با خانومش دوستم . باهم رفت و امد داریم .
خلاصه که بدجور تو شوک موندم از بعد از ظهر تا حالا .