شوهر من مثل شوهر شما هیچییییی نداشت پاش وایسادم
کمکش کردم از همه لحاط هم من هم خانوادم
چن ماهی میشه میگه برو خونه بابات نمیدونم زن بگیرم باخنده میگه ولی وقتی جراتشو پیدا کرده ب زبون بیاره اخرش انجام میده
ناراحت نیستم بره اصلااا فقط میگم نکنه وقتی بره ک من نابود شدم از بس زجر میکشم تو زندگی و همه بدبخیتا رو دوش منه.
میشه باهم دوست بشیم؟امکان درخاست دوستی هست؟