خیلی بددل هست نسبت به خانواده من و خود من البته گاهی اوقات هم خیلی خوب میشه؛ولی وقتایی که بد میشه هیچ کس حریفش نمیشه؛خیلی زود عصبی میشه تعادل خودشو نداره؛عصبی که میشه میگیره منو میزنه؛با خانواده من راحت نیست من هم باخانواده اون راحت نیستم؛بسیار وابسته مادرشه؛و کوچکترین اتفاقی بیافته زنگ میزنه به مادرش اطلاع میده و کوچکترین چیزی هم بین مابشه زنگ میزنه و بدگویی من رو میکنه و اون هم با من جنگ ودعوا میکنه؛اعصاب زندگی مشترک نداره نباید ازش درخواستی کنم؛باالتماس کارمو انجام میده؛یک آدم بی انگیزه و افسرده حالی هست
هوامو نداره و پشتمو خالی میکنه؛اگر مادرش خیلی هم بی حرمتی به من کنه باز هم حق رو میده به مادرش
به حرف زدن خیلی ادعا داره که دوست داره ولی درعمل آرامشی نمیده
دست و دل باز هست و بهم پول میده
فقط باخانواده خودش راحت هست ولی من اگر بهش بگم بریم مافرت قبول نمیکنه و من چون خیلی آدم بی عرضه ای هست و خانواده هم بفکر سواستفاده هستن دوست ندارم باهاشون در ارتباط باشم؛البته سر مسائل دیگه ای هم هست بی حرمتی هایی که بهم شده از طرف خانوادش
احساس میکنم دلایل کافی هست من هنوز از زندگیم خسته نشدم؟چند سال دیگه بدتر میشه؟