سلام بامعرفت خودم توچطوری گلم...
من بد نیستم فقط شاید باورت نشه اینروزها خیلی بیتابم یکیش بخاطر بچه های غزه هست
وقتی جنازه دخترای همسن وسال دخترمو میبینم نوزادای همسن پسرمو میبینم تو تنهایی های های گریه میکنم
غصه های زندگی خودم هم یه طرف دیگه ...
اون آیه قشنگ که تو امضات هست رو یبار دقیقا وقتی از دست خیلیا ناراحت بودم لای قرانو باز کردم اول صفحه برام اومد همونجا مطمئن شدم که حق با منه...چون من گاهی شک میکنم به خودم میگم مگه میشه این همه نامردی این همه بی محبتی این همه تنهایی...بعد میگم شاید ایراد ازمنه ولی بازم هرچی مرور میکنم صفحه صفحه زندگیم رو از کودکی تا الان میبینم همش ظلم بود ظلم ومن فقط سکوت و سکوت...
الان در آستانه چهل سالگی قرار دارم و میگم شاید بهتر بود از همون بچگی مثل خیلیای دیگه شده با زور حرفمو به کرسی مینشوندم اما میبینم نه من مردش نبودم ونیستم همیشه یهجور سادگی تو وجودم بود و خودمو فدای اینو اون کردم امروز که دارم با تو حرف میزنم تویی که فقط ازت یه عکس دیدم تنهاترین آدم روی زمینم و تمام دلخوشیم نگاه مهربون خدا وبچه هامه...
درود مهربون ...