بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فقط خدا میدونه چند بار براش گریه کردم وقتی حالش خوب نبود منم تا صب خوابم نمیبرد وقتی میدیدم از ته دل میخنده از خوشحالی گریه میکردم هروقت میگف به کمک نیاز دارم بدون اینکه بش بگم کیم اولین نفری بودم که پشتش درمیومدم میدونم خیلی خرم کاش هیچوقت نمیشد اینجوری
اون روزی که یکی بهم گفت دختر بازه و با چشم خودم اینو دیدم خیلی گریه کردم که چرا فکر میکردم پاکه ولی حتی بعدشم نتونستم بزارمش کنار حتی دوس دخترش هی خواست خرابش کنه ابروشو ببره من نزاشتم
چرا خب ناشناس پشتش بودی؟ بنظرم باید خودتو بهش معرفی میکردی یاکلا باهاش مثل دوتادوست اوکی میشد کم کم ...
نخواستم فکر کنه که در قبال حسم چیزی ازش میخوام ضمنن اون اوایل که دوسش داشتم رفیق صمیمیم ازش خوشش اومده بود من برای اینکه دل رفیقم نشکنه گفتم جای برادرمه ولی هر شب تا صب خفه شدم از گریه و بغض رفیقم بعد اینکه با یکی دیگه اشنا شد بخاطر اون منو ول کرد ولی من همچنان دوسش داستم میترسم از خانوادم مامانم یه بار فکر نیکرد دوس پسر دارم به قصد کشت زدنم جرعت ندارم بگم از کسی خوشم میاد دلم به حال خودم میسوزه