با رفیقش دعواش شد اون موقع من ۸ هفته باردار بودم و زنگ زد به شوهرم ک منو میکشن بیا اینم رفت هزار بار گفتم رضا دعوا نکنی ی وقت جدا کن ولی دعوا نه
وقتی شوهرم میره عن آقا خودش رو کنا میکشه و نامردا ۴ تفری ریختن سر شوهرم به من قول داده بود ی ساعته برگرده ولی از ساعت ۶ غروب ک رفت تا ۱۱ شب نیومد به این در زدم و به اون در ساعتای ۱۱ بود اومد منم هول هولکی در وا کردم برگشتم اصن نگاش نکردم فقط گفتم خوب تعریف کن چیشد تا من سفره رو بچینم ک تا رو برگردندم دیدم سرتا پا شوهرم خونه جیغی که کشیدم و پس افتادم زمانی فهمیدم که سرم بهم وصل بود دکتری ک میگفت عمرش به دنیا نبود