2777
2789
سلام عزیزانم. شوهرم بعد3ماه داره برمیگرده ایران.من نمیدونم چطور ازش پذیرایی کنم.اصلا بهش عادت ندارم.احساس میکنم اینطوری راحتترم(اینکه اختیار زندگیم دست خودمه و مختارم واسه همه چی)میدونم بده ولی اینطوریم .شماها چطور باهاشون رفتار میکنید وقتی مدتی از هم دورید؟
من دیشب شوهر عزیزم که جانم فداتش بشه از ماموریت بعد 3 ماه برکشت خونه نمیدونی تو این 3 ماه دوری جه عذابی کشیدم من جون خونم ایران نیست مجبور شدم 2 ماه ازاین 3 ماهو بیام ایران 1 ماه بقیشم امدم خونه خودم تنهایی صبر کردم بیشتر دوستای نینی سایتی داستانمو میدونن همه برام دعا میکردن شوشو زود بیاد
یا رب نعماتت را بر من ببخش

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دوست عزیزم . خیلی ها بدون شوهر عادت می کنند و زندگی به نظرشون راحت تر و بی سر خر میاد.
اما بهر حال حالا که ایشون دارن میان حسابی به خودت برس .منظورم رنگ و مدل مو، آرایش و لباس قشنگ و ابرو و اپیلاسیون و...
خلاصه حسابی خوشگل کن خودتو
خونه رو هم مثل دسته گل کن
برای وقت اومدنش هم غذا های عالی بپز
بذار برای هر دوتون جشن باشه
زندگی زیباست ای زیبا پسند ....
سلام
من هم مثل شما شوهرم تقریبا یک ماه دیگه بر می گرده و این دوری خیلی منو عذاب داد بهتره خودت رو آماده کنی و زیاد به این مساله فکر نکنی که دست و پات بسته می شه به آرامشی که در کنار اون پیدا می کنی فکر کن بهتر یه تغییر دکوراسیئن توی خونت بدی مثلا جای مبلها رو عوض کن یه کادوی کوچک هم براش بگیر و روزی که میاد حسابی شیک و تمیز وزیبا باش بهتر ادکلنتو عوض کنی و خلاصه حسابی براش مایه بزار این طوری اون بیشتر دوست داره و دوری از تو براش سخت تر می شه بهتر بهش بگی که با اومدنش زندگیت چه قدر بهتر شده ودر نبودش سختی کشیدی مردا دوست دارند زنها بهشون وابسطه باشند حتی اگه این طور نیست تو این رو بهش بگو
من که واقعا خیلی سختی کشیدم 5 متهه حامله بودم که شوهرم رفت و اومدم خونه مامانم تا شانس اووردم و موقع زایمان رسید ولی فقط 15 روز و بعد دوباره رفت و حال یک ماه دیگه بر می گرده
جودی عزیزم منم دارم بال در میارم از اومدنش .همه این کارهایی هم که مریم جون گفته کردم.اما دلهره دارم.ترس ازینکه همه چی خراب بشه.اون نتونه با اخلاقیات جدید من بسازه.آخه من تو این مدت که نبوده بابچه هام تنهایی اونقدر عذاب کشیدم که داغون شدم.یه جورایی کم حوصله و میترسم منو درک نکنه.البته اون 20 روز دیگه میاد.......چقدر دلتنگ آرامشی هستم که وجودش بهم میده
مامان فاطی جان یه مدت تحملتو خیلی ببر بالا که مبادا بخوره تو ذوقش
خودتم اول ممکنه هی ازش برنجی و اونطوری که می خوای و انتظار داری رفتار نکنه.یه مدتی طول می کشه تا دوباره به با هم بودن عادت کنید
زندگی زیباست ای زیبا پسند ....
سالومه جان من یه حقیقت رو باید بهتون بگم

اینکه از همسرم بشدت ناراضیم.بر خلاف اینکه دوستش دارم.چون اصاصا بهم دروغ گفت و حقیقت کارشو که این

ماموریتهای طولانیه نگفت ومن دایم فکر میکنم که همه جوونیم به پاش هدر رفت وگاهی از شدت سختی های

زندگی ازش متنفر میشم و در فکر جدایی.........................
می فهمم دوست عزیز.حالا تا رسید این حستو بهش انتقال نده
بذار برسه و یه کم طعم کانون گرم خانوادگی رو بچشه و تو هم دو سه روزی رو این حس هات مطالعه کنی بعد
زندگی زیباست ای زیبا پسند ....
مامان فاطی عزیز.اینکه حالا شوشوت بهت راستشو نگفته من نمیتئنم نظری بدم.اساسا ربطی به ما نداره.شوشو من 3ماه پیشمه و3 ماه سر کاره.الانم نیست و حتی تلفنش نمیگیره.با اینکه از اول ازدواجم میدونستم شغلش اینطوریه اما الان گاهی فکر میکنم کاش باهاش ازدواج نمیکردم.ولی وقتی به خوبی هاش و عشقی که بینمون هست فکر میکنم دوباره دلگرم میشم.
وقتی شوشو من میاد حتی خجالت میکشم بغلش کنم.تا مدتی با هم مثل غریبه ها صحبت میکنیم.!!ورومون به هم باز نیست.خلاصه عالمی داریم.
اما از کارایی که گفتی.من موهامو رنگ میزنم.یه رنگ جذاب که براش تازگی داشته بشه.خونه رو حسابی تمیز میکنم.تا بعد از اینکه شوشو اومد بیشتر وقتا با هم باشیم.
ارایش حسابی و کامل.عطر و ادکلن و از این جور حرفا.غذای خوشمزه درست میکنم.0خودت غذا درست کنی بهتره)تا حالا کادو واسش نگرفتم اما این دفعه میگیرم.

در ضمن قدر زندگی و شوهرتو بدون.هر چقدر هم زجر کشیده باشی بهر حال شوهرتم دوری از خانوادهش براش سخته واحتیاج به محبت تو داره.بدون که خدا همه ای چیزا رو میبینه و از دل همه اگاهه.اونم داره واسه شما و نینی زحمت میکشه.
دریا جون.دورو ور من پر از آدمهایی که زندگیشون مثل من نیست.از وقتی دخترم بدنیا اومده همه با یه حس ترحم زشت که ازش متنفرم میگن سختته آره؟چطوری زندگی میکنی تنهایی با 2 تا بچه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این منو عجیب بهم میریزه.ماهم وقتی بعد مدتها بهم میرسیم دقیقا احساس شما را داریم .کاملا بیگانه.حتی روم نمیشه برم پیشش بشینم.واین یه لذت خاصی داره.شوهرم افسر نیروی دریاییه.شما هم اگه دوست داشتی بگو شوهرت چه کارست؟
حرف مردم رو ول کن
من یه نصف روز هم همسرم نباشه هر همسایه ای بهم می رسه میگه آخی تنهایی؟ بیا پیش ما تنها نباشی
در حالی که من می میرم یه کم تنها بام و با خودم خلوت کنم
اینا از تنهایی می ترسند
من خیلی تنهایی ماموریت میرم و عاشق سفر تنهایی هم هستم. بعضی خانمها بهم میگن واااااااااااااای! تنهایی چطوری می تونی بری؟ نمی ترسی؟
آدمها متفاوتند
زنی رو می شناسم که به همسرش میگه شب دیر نیا من تو خونه تنها می ترسم!
یا مثلا میگه اگه برق بره تو نباشی من می ترسم!
اینا رو با خودت قیاس نکن
حالا از سوغاتی هایی که می گیری تعریف کن(چشمک)
زندگی زیباست ای زیبا پسند ....
سالومه جان.سوغاتی هاش بیشتر واسه بچه هاست.اوایل که بچه نداشتیم یه عالمه واسم چیزی میخرید الان دیگه میگه هر جا میرم فقط بچه ها تو ذهنم هستن.
ولی بهم قول داده که ببردم مشهد امام رضا.بعدشم یه سرویس طلای خوب واسم بخره.و قول یه مقدار از حق ماموریتشو هم بهم داده.ولی باور کن اینها ذره از نبودنشو پر نمیکنن........................
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز