2777
2789
عنوان

کیا با برادر شوهرشون رابطشون خیلی خوبه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 3422 بازدید | 56 پست
همون قد که کوچیکه رو دوست دارم🤩  به همون اندازه از بزرگه متنفرم😤

دزست برعکس من 

با بزرگه خوبم ، کوچیکه خیلی ادعاش میشه فکر میکنه از دماغ افتاده  

خدا پرسید می بری یا می خوری ؟و من گرسنه پاسخ دادم می خورم 😔 چه می دانستم لذتها را می برند و حسرتها را می خورند😥 ...............آدم زنده به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه ..... ولی ما جماعت برعکسیم؛ برای مرده گل می بریم🌹 و فاتحه زندگی بعضی ها را می خوانیم 

معمولی...با بزرگه یکم صمیمی تر...دوتاشونم دوست دارم ...

ولی حد ومرز ونامحرمی کاملا حفظ میشه

درآسانی ها خدا را یادکنید♡تادر سختی ها صدایتان برایش آشناباشد😇  خدایاهم دراین دنیا هم دراون دنیا خوشبخت وعاقبت بخیرمون کُن💫🕊                                              ♡ اگه امضاموخوندی از خدا برات خوشبختی وعاقبت بخیری،جیب پرازپول،سلامتی و دلی خوش آرزومندم♡

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بچه ها اتاق کارم که داخل خونه است انگاری بمب ترکوندن 

خاک تو سرم 'بیکار بودم گفتم برم کاغذها را مرتب کنم ' پانچ کنم بزارم داخل زونکن 

الان موندم وسط هزارن کاغذ و چند ده تا زونکن و پوشه 😭😭😭😭کممممممممک🖤🖤

⚘تونستم کمکی به شما دوست عزیز کنم ' !!یه فاتحه برا پدر مهربونم بخونید .....⚘بدترین روز شهریور۹۹👌🌺
مجرد بود عالی بودیم همه چیو بهم میگفتیم ودردل میگردیم.متاهل شد.من دشمن میدونست.الان چند وقته ظاهری خ ...

برادر شوهر منم تقریبا تو این مایه  ها شد... مجرد بود از نوجوونی میومد خونه ما، معمولا ده روزی میموند(خونه ی خودشون شهرستانه) تا سربازی و مرخصیاشو بیشتر خونه ی ی مابود، برام مثل برادر کوچکتر خودم بود، 8 سال ازش بزرگترم از خواهراش بیشتر براش خواهری کردم... (فکر میکردم منم براش مثل خواهر بزرگتر میمونم اما زهی حیال باطل....) وقت ازدواجش و دنبال مورد مناسب براش بودم و... همیشه طرف مشورتش بودم و... تا اینکه نامزد کرد که 180 درجه از این رو به اون رو شد!! اما هنوز حفظ ظاهر میکرد، چون محل کارش هم شهر ما بود و هنوز خونه زندگیش مستقل نشده بود، فعلا میخواست بیاد و بره... تا عروسی کردن و به خاطر کارش چند سالی شهر ما بودن با خانمش و اینجا خونه گرفتن... دیگه کلا شد یه آدم دیگه!!! که من متوجه شدم ای باااباااا به خاطر احتیاجش به اینکه تنها نمونه و جایی باشه رفت و آمد کنه و کاراشو (مثل شستن لباس و اتو و....) واسش انجام بدن، خودشو خوب و مودب نشون می‌داده 😑😒 و کاملا دو شخصیتی بوده!! 

دزست برعکس من  با بزرگه خوبم ، کوچیکه خیلی ادعاش میشه فکر میکنه از دماغ افتاده  

حالا برا من بزرگه پر ادعا جواب سلامم و به زور میده کوچیکه تو فکر اینه ی زن بگیره از من خوشگلتره البته تو خواب 😂

برادر شوهر منم تقریبا تو این مایه  ها شد... مجرد بود از نوجوونی میومد خونه ما، معمولا ده روزی م ...

نه این زنش از بس بد منو گفت دشمن شده همش حرفمو پیش شوهرم خانوادش میزد.تا اینکه شوهرم باهاش دعوا کرد. دیگه بدتر کرد.

یه صلوات مهمونم کنید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز