2777
2789
عنوان

سیاست و راهکار برای زوج‌های عزیز

| مشاهده متن کامل بحث + 110780 بازدید | 1735 پست
معصومه جون خواهش میکنم دستور دقیق همبرگرتو برامون بزار حس میکنم دست پخت خیلی خوبه

چشم عزیزم❤️ خدا اجازه بده عمری باقی باشه فردا انشالله میذارم 

الان دیگه دیر وقت

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب و اما امروز می‌خوام از زندگی یه عزیزی براتون بنویسم

که سال ۹۵زندکی مشترک رو شروع کردند

ایشون یکی از اقوام همسرم هستند ❤️

که باهم خیلی راحت و صمیمی هستیم .. اختلاف سنی ما هفت سال ❤️

رویا خانوم از یه خانواده ی پایین با یه خانواده ی متوسط ازدواج کردند


ایشون متولد ۷۶هستند که سال ۹۵فقط نوزده سالشون بود  

ایشون از اون دخترهای با سیاست فامیل بود که نظر جاری ها و خواهر شوهر و حتی اهل فامیل رو ب خودش جلب کرده بود 👌

رویا خانوم روزی که عقد کردند ...ما خونه ی پدریشون که رفتیم ...دیدیم عقد دخترشون رو خونه ی همسایه انداختند


حالا گفتیم شاید خونه اشون زیاد بزرگ نیست به خاطر همون خونه ی همسایه انداختند


گذشت بعد چند ماه زنک زدند که برای عروسمون غنچه ی یلدا می‌بریم

و تنها ده نفر از اینور دعوت شده بود

باز ما که رسیدیم سر کوچه اشون دیدیم انداختند خونه ی همسایه...با اینکه تعداد نفرات کم بود ولی خونه ی خودشون ننداخته بودند


مادر شوهر عروس که میشه اقوام درجه دو همسرم

گفت خونه اشون چهل متر به خاطر همون انداختند همسایه

خلاصه مدتی گذشت و من این عزیزان رو پاگشا کردم ❤️

همیشه همسرم میگه کسی تو خانواده عقد کرد اولین نفر تو باش که پاگشا می‌کنی ❤️خدا به همسرم عزت و سلامتی بده که همیشه باعث سربلندی ام



میگفتم عزیزان...من که اینارو پاگشا دادم ❤️

وقتی اومدن خونه امون ...سر صحبت رو باز کردم

که عزیزم اول زندگیت قشنگ حواست جمع باشه تا خیلی زودتر بتونی سر و سامان بگیرین از این حرفها


در کمال تعجب گفت معصومه خانم تورو خدا پیش همسرم حرف رو باز کن بگو.


گفتم چطور ؟گفت به امیر میگم

برای من عروسی نگیر ...طلا نگیر ...حتی طلاهای توی عقد رو هم که جمع کردیم گفتم بیاریم وسط تو شهرک سهندیه آپارتمان بگیریم

گفتم عزیزم خیلی خوب که از همین ابتدا به فکر خونه هستی 💕

اما واقعا از ته دل میگی که عروسی نمیخوای ؟



گفت آره والا راضی ام ....از خدامه ....برگشت گفت معصومه خانوم الان خونه ی پدری من همش چهل و پنج متر ....اگه مادرم پدرم رو ...اون زمون مجبور میکرد به بزرگ کردن خونه الان اینطوری نمیشد که نتونن یه مراسم ساده ی من و یا خواهر برادرام رو تو خونه ی همسایه بگیرند 🙁

از همون ابتدا نظر منو به خودش جلب کرد که یه دختر جوان و خام چطوری میشه این همه آگاه باشه ؟



بعد گفتم باشه ...من پیش امیر اقا هم حرف باز میکنم میگم

خلاصه اون شب قشنگ یادم که حرف رو باز کردم

و رویا خانوم قضیه ی خونه رو پیش کشید

گفت امیر من عروسی نمی‌خوام و فلان ،،،،خونه بگیریم همون اول زندگی ،،،خیلی دوست دارم جهازم به خونه ی خودمون چیده بشه 💕


همسرش برگشت گفت با پول های ما خونه نمیشه عزیزم

انشالله چند سال جمع میکنیم و چشم خونه هم میگیرم برات

سگرمه های رویا خانوم رفت تو هم 🙁

امیر آقا که از اون با سیاست ها هم بود گفت

عزیزم من نمیتونم حسرت یه عروسی رو بذارم رو دلت که در عمر فقط یه بار که چی می‌خوام خونه بگیرم 🙂

خلاصه اینطوری شد و همونجا بحث رو خاتمه دادند


گذشت بعد دو ماه من خونه ی همون اقوام همسرم دعوت شدم که ...این رویا خانوم بعد خودش دو تا جاری و چندتا بردارشوهر مجرد و یه خواهر شوهر داشت

که از قضا اونا هم اونجا دعوت بودند ❤️


من با دیدنشون فهمیدم که بین اینا یه حرفی شده که از هم رو بر میگردونن ...به همدیگر محل نمیذارند ...سنگین رفتار میکنند

بعد شام ...خواستم به صاحب خونه کمک کنم

که رویا خانوم اومد پیشم که ظرف ها رو باهم بشوریم


تو حین ظرف شستن گفت معصومه خانوم بلاخره موفق شدم امیر رو راضی کنم 😍

گفتم واقعا چطور ؟خدارو شکر

گفت هیچی دیگه گفتم تا زمانی که یه چهار دیواری از خودت نداشته باشی من جهاز بیار نیستم


پدر من با کارگری زحمت بکشه جهاز بده

بعد من بیارم تو مستأجری خرابش کنم

می‌گفت اونقدر گفتم  که بالاخره هفته ی پیش گفت آماده شو بریم ...چند تا املاکی ببینیم ..خودت..ببین که به پولهای ما چیزی نمیدن 🤭😀می‌گفت تو اون لحظه انقدر خوشحال شدم که نگو ...رفتیم چند جا رو دیدیم ...متناسب با پول ما یه پنجاه متری میخورد وام دار که بگیریم ...فول امکانات


می‌گفت یکیش رو هم دیدیم که هیچ امتیازی نداشت ...از کابینت و دکوراسیون داخلی و کمد دیواری و شیر آلات بگیر ....هیچی نداشت ولی هشتاد متری بود ...صاحب خونه پول احتیاج داشت ....به همسرم گفتم همین رو برداریم

بعد خورد خورد بهش میرسیم 💕متراژ خونه مهم ...داخل خونه رو هر زمون میشه بهش رسید

می‌گفت بالاخره امیر راضی شد و


هر چی داشتیم و نداشتیم آوردیم وسط

یه مقدار هم از پدرم قرض گرفتیم همون آپارتمان هشتاد متری رو برداشتیم 😍

عزیزان من داخل پرانتز عرض کنم ...که اون زمون که این خانوم سعی بر این داشته که حتما یه چهار دیواری از خودشون داشته باشند ...

اون زمون اصلا اونجا ها آباد نبود ...یه جایی بود تقریبا پرت و نه سوپر مارکتی داشت و نه نانوایی و نه بانکی و نه...

ولی این رویا خانوم بود که پاشو تو یه کفش کرده بود که یه خونه ...بگیریم ...شده حتی اندازه ی سوییت ...شده حتی پایین منطقه بگیریم ...باید بگیریم


بعد به فکر شروع زندگی باشیم 💕

خلاصه میون حرفش گفت معصومه خانوم میبینی برای من قیافه گرفتند اینا ؟منظور جاری هاش و خواهر شوهرش بود

ادامه دارد....

خب و اما امروز می‌خوام از زندگی یه عزیزی براتون بنویسمکه سال ۹۵زندکی مشترک رو شروع کردندایشون یکی از ...

 اون روزی که فهمیدند خونه گرفتیم ...چه حرف‌هایی که نزدند بهمون 

چه متلک هایی بهم که نگفتند 


فلان جاری ام می‌گفت اونجا هم آدم میره میشینه 

شما فخر میکنید که خونه گرفتیم 😕

اون یکی جاری ام میگه آره دوروز اومده فکر کرده خانوم زرنگ 

منم اگه میخواستم از اونجا بگیرم ...الان دو سه تا از اونجا آپارتمان داشتم 😕گفتم بیخیال عزیزم تاکسی خالی خیلی بوق می‌زنه 😅اصلا اهمیت نده 

برگشت گفت 


به این می‌سوزم که خواهر شوهرم هم با اوناست 

ولی اصلا برام مهم نیست معصومه خانوم که چی می‌گند 

من هدف هام برام مهم 💕

خلاصه بچه ها همسر ایشون تحت هر شرایطی خونه رو گرفت 

جهاز رویا خانوم چیده شده به منزل خودش 😍به به چه کیفی داره ...انشالله شما ها هم تجربه کنید به زودی 


یادم که اولین عید رفتیم هم خونه نویی اش هم واسه عید دیدنی سال ۹۶


تا اون موقع اصلا جاری هاش پاشونو نذاشته بودند 

وقتی که اومدند ( همگی واسه شام دعوت بودیم )

دیدند که جاری کوچیک چه کولاکی کرده 😍خونه ی آپارتمانی تازه ساخت 😍 منظم ...از همه مهمتر وسیله هاش قشنگ و مرتب چیده شده تو خونه ی خودش 

دیگر حرفی برای گفتن نداشتند 



رویا خانوم. بهترین و طلایی ترین فرصت زندگیش همون تو دوران نامزدی اش بود که سفت چسبید 

هم اینکه صاحب خونه شدند و هم اینکه تونست خیلی عالی اعتماد همسر و پدر مادر همسر و به خودشون جلب کنه 💕

که همین یه هفته پیش که مادر شوهرش تنهایی اومده بود خونه امون ....درد و دل میکردیم 

گفتم راستشو بگو خاله از کدوم عروست راضی هستی 

گفت مادر این پرسیدن داره ؟

از عروسم رویا ...خدا حفظش کنه 


زحمات پسرم رو از همون اول براش ارزش قایل شد ♥️

اونکه پسرم رو به اینجا رسونده ♥️

با اینکه سنش هم از اون یکی عروسهام هفت ..هشت سالی کم هست ..ولی خوب تونست زندگیش رو سرو سامان بده 

اون یکی عروسهام هم مادر سر سال به فکر اینن که صاحب خونه چقدر خواهد کشید رو پیش خونه 🥺


خلاصه بچه ها ...این تنها پیشرفت رویا خانوم نبود 

رویا خانوم که اعتماد همسرش رو به خوبی جلب کرده بود .

از اون به بعد ابصار زندگی اش رو گرفت تو دستش 

و همسرش هر چی آورد و تبدیل به طلا کرد 💕

گذشت بعد یک سال یه پراید گرفتند .چون اونا همه ی دارایی اشون رو گذاشته بودند واسه خونه


وچون راه خونه اشون تا محل کار امیر آقا زیاد بود ...رویا خانم دید که هزینه ی زیادی میشه برای تاکسی و اسنپ ...از یه پراید مدل پایین شروع کردند 

بعد یک سال دوباره جمع کردند پراید رو فروختن و چند ملیونی گذاشتند ماشین رو به سمند ارتقا دادند 💕


و اینا به کنار ...پس انداز طلایی اشون که همه رو شکه کرد 

اونا سال چهارصد باغ هزار متری گرفتند شریکی به قیمت نهصد ملیون 💕باغ بادام ...که هر سال محصولش رو رویا خانم برای خودش بر می‌داره و تبدیل به طلا می‌کنه 


و هفته ی پیش که مادر شوهرشون مهمون ام بودند 

همسرم پرسید خاله از امیر چه خبر کم پیداست ؟

گفتند پسرم ...چند متر زمین تجاری گرفته 

سخت مشغول کار ....

ادامه دارد....

اون روزی که فهمیدند خونه گرفتیم ...چه حرف‌هایی که نزدند بهمون چه متلک هایی بهم که نگفتند فلان جاری ا ...

واقعیت اش خیلی کیف کردم و بهشون افتخار کردم 😍

فرداش یه زنگ زدم و تبریک گفتم 

و ابراز خوشحالی کردم 


که رویا خانوم گفت معصومه خانوم تصمیممون حالا اینه جمع کنیم ...مجوز ساختش رو بگیریم 


زمینی تجاری رو چند مغازه بسازیم و بدیم اجاره ...

گفتم چند متر عزیزم گفت ۱۶۰متر اگه زیر بنای هر مغازه رو از چهل بگیریم چهار تا مغازه ی چهل متری میده 🙂

پایان حرفش خودش برگشت گفت درست حالا خیلی راه داریم تا اون موقع ولی تصمیمون اینه معصومه خانوم 


گفتم فکر خوبیه عزیزم ❤️ انشالله که خیر و بحرش رو میبرین 


خلاصه عزیزان من ♥️ راست گفتند که پشت هر مرد موفقی شک نکن که خانومش 

از قدیم میگن مرد کارگر و زن بناست 💕

جهت اطلاعات هم بگم امیر آقا فقط یه آرایشگر ساده ی شناخته شده است که خودش رو به روز نگه داشته 


ایشون صبح می‌ره و شب ساعت ده ب زور بر میگرده به خونه 💕

اینم بگم بهتون فکر نکنید که رویا خانوم فقط نشسته دو دوتا چهارتا می‌کنه 

از خودش میزنه و صاحب دارایی می‌شند 

نه اتفاقا خیلی هم به خودش بها میده ...به خودش میرسه 

تنها زمان از خود زدنش اون فاصله بود که خونه رو گرفتند و دستشون یه مدت خالی شد 💕


بعد مدتی که زندگیشون سر و سامان گرفت و صاحب فرزند شدند ...چهار سالگی پسرشون ...همسرشون به پاس قدردانی از زحماتش ...ثبت نام کرد دانشگاه برای ادامه ی تحصیل 

و الان آخر های ترمش و لیسانسش رو میگیره 💕


هم خوب میخورند خدا رو شکر هم خوب به خودش و همسرش و پسرش میرسه ...هم دانشگاه اشو می‌ره 💕

هم به فکر پیشرفت زندگی اش 💕


الان بر میگردیم به اول داستان از نظر من خرید اجباری خونه بوده که اینارو چندین پله در زندگیش روبه جلو برده 


اگر ایشون به مستأجری می‌رفتند و سال به سال به پول پیش خونه اضافه می‌کردند میدادند دست صاحب خونه 

و سر سال پولهاشون بی ارزش میشد 👌 


و همینطور هر ماه مبلغ هنگفتی بابت اجاره میدادند به مستاجر ...آیا الان بازم تو این نقطه ی امنی بودند ؟


بچه ها تنها زوجی هستند که در خانواده ی همسرم بدون پشتوانه و حمایت مالی به یه جایگاه خوبی رسیدند که از هر لحاظ نمره ی بیست بهشون تعلق میگیره 💕

براشون بهترین هارو می‌خوام از خداوند چون لیاقتشو دارند ❤️ 

و اینم بگم حدودا صد گرم طلا داره رویا خانوم که سالهاست گردنش و دستش ‌..امیر آقا رو اون طلاها اصلا حساب باز نمیکنه 


و اینم بگم آخر داستان شد ...امیر آقا اون زمون نتونست دیگه طلا بگیره برای عروسی رویا خانوم 

ولی عروسی خیلی مجللی گرفت ....با قرض و ... که ققط همسرم حسرت نمونه رو دلش ❤️


یه جمع بندی بکنم ...هشت سالِ ازدواج کردند 

یه ماشین سمند ...با صد گرم طلا ی زینتی 

با یه آپارتمان هشتاد متری که الان بهترین نقطه ی همون منطقه که گفتم براتون ....یه ویلای شراکتی ...و۱۶۰متر زمین تجاری ...و یه مقدار سرمایه که تو بروس نگه داشتند 

دیگه نمی‌دونم چقدر ....


و الان همون جاری ها که مسخره اش می‌کردند اون موقع که آره فک نکن زرنگی و فلان از راه نرسیده میخوای خونه بگیری که مثلا من زرنگم ....با حسرت از دور فقط شاهد تماشا هستند 👌 

اصلا نمیتونن به فکر خونه باشند 

چرا ؟چون بچه هاشون دیگه بزرگ شده ...بخش زیادی از در آمد رو اجاره می‌دهدند ....از همه مهمتر ....ارزونی اون سالها دیگه نیست ...سخت واقعا 


و رسیدیم به پایان داستان امیدوارم که یه انگیزه ای بشه برای عزیزان دلم ❤️ مخصوصا تازه عروس ها 

اگه حتی یه درصد هم برات مفید بود برای اولین بار ازت می‌خوام که یه حمد و 

سوره مهمان کنی پدر و مادر بنده ی حقیر رو 🌸


سلام عزیزای دلم دوستای قشنگم ❤️عصر همگی بخیر و نیکی باشه ❤️خب بالاخره روز موعود رسید 😉ومن پروازکنان ...

سلام عزیز دلم

خدا دایی بزرگوارتون رو رحمت کنه و به شما صبر بده



عزیزم  اطلاعات مبارک🤩🤩🤩چقدر ذوق می کنم وقتی کسی طلا می خره انگار خودم خریدم

عکسش هم بفرستید تا ذوقم صدبرابر بشه😍😍

قربونت برم من ❤️ خوش قلب من


اتفاقا فقط همین از شغل آرایشگری میگزرونن



خونه که همون ابتدا گرفتند به کنار .....مابقی تو این هشت سال به دست آوردند


پدر مادر هر طرف هم در قید حیات هستند ❤️ که هیچ ارثی فعلا دستشون نیومده



تنها حمایتی که از نظر خودم میدونم ....یه روز در هفته خونه ی پدرشون هستند از صبح تا شب ....یه روز خونه ی مادرشون


واسلام عزیزم



به این باور دارم که برکت تو زندگی هم خیلی مهم


زندگیشون برکت داره واقعا


چون همسرشون هم رویا خانوم رو راضی نگه داشته ...خدا از سر و بارش میبارونه



و اینکه گفتم دیگه عزیزم مرد کارگر و زن بناست 💕



پشت هر مرد موفقی شک نکن که خانومش



همون برادر شوهراش مکانیک هستند که تو این کار هم خبره هستند ....سال ۹۳با خانوم هاشون حرف میزدم


میگفتن شوهر ما یه موتور از ماشین رو باز کنه پونصد هزار تومن پول میگیره



کوووو الان اون پول ؟کووو اون همه زحمت ؟سال ۸۹هم اونا ازدواج کردند 💕



اون زمون هم پول بزرگی بود واقعا پونصد تومن



فقط برای خورد خوراک و لباس و قر و فر خرج میشد



من مخالف این نیستم که نخورند نپوشند نگردند



اتفاقا خیلی گفتم تو این تاپیک که من معصومه دیگه هیچ وقت به بیست سالگی ام بر نخواهم گشت ..‌در لحظه زندگی کنیم 😊



اماااا با بودجه بندی صحیح با برنامه ریزی درست 👌



همون‌طور که رویا خانوم میکنند


همون طور مثل خیلی از دوستان اینجا


همین طور مثل خودم



الان که مینویسم همسرم خونه نشین شده .نشسته کنارم ...من


خانوم خونه باید اینارو در نظر بگیرم



بهار و تابستان میام اینارو در نظر میگیرم که علاوه بر اینکه تو شش ماه  فصل سرما لنگ پول نمونیم 👌 محتاج کسی نمونیم



در حد و اندازه ی زندگی خودمون هم پیشرفتی داشته باشم



کارمون این نباشه که فقط مدارا کردن ☘️یه انگیزه و چشم اندازی داشته باشیم که همسرم با شور و شوق بره کار کنه ❤️



وعلا عزیز دل خواهر منم میتونم از بهار تا شهریور ماه که شش سال همسرم روی هم رفته ۲۵تا ۳۰ملیون ماهانه در آمد داره ...گاها پونوزده تومن میوفته ...گاها بیست تومن ..گاها سی تومن



منم میتونم بگم اح بابا بیخیال بخور و بگرد خدا کریم .❤️کو تا زمستان


ولی هیچ وقت بدون  حساب کتاب خرج نمیکنم



همسر منم یه کارگر فصلی ( گج کار ) که هم صنفی هاش



همیشه میپرسند شما وضعتون ماشاالله خوش ها


شما چطوری میکزرونین ؟



همیشه براشون جای سوال



همین پری روز که حسین آقا شریکشون..با خانواده اش اینجا بودند میگفتند یه هفته است که گشنگی میکشیم 🤦یه گونی سیب زمینی داشتیم هر وعده فقط سیب زمینی خوردیم 🤦


سیب زمینی رو گرفته بودیم برای زمستون


که زمستون نیومده تمام کردیم 🤦



حتما در چند روز آینده اینم باز میکنم بگم براتون ریز



که ببینید بچه ها نقش خانوم خونه خیلی مهم 

طلاهات، ببخشیداشتباه تایپ شد

قربونت برم من سودابه جان 

اگه دقت کرده باشید زیر پست نوشتم که پست ها مال چند وقت پیش گذاشتم براتون 😉

انشالله در آینده بگیرم حتما میذارم عکسش رو براتون 

سلام عزیزای دلم دوستای قشنگم ❤️عصر همگی بخیر و نیکی باشه ❤️خب بالاخره روز موعود رسید 😉ومن پروازکنان ...

سلام معصومه جون عالی هستی ولی عزیزم پس چرا طرف ما هوا خوبه افتابیه اصلا خبری از برف نیس الان دوباره با تعجب رفتم نگاکردم دیدم خبری نیس

واقعیت اش خیلی کیف کردم و بهشون افتخار کردم 😍فرداش یه زنگ زدم و تبریک گفتم و ابراز خوشحالی کردم که ...

وااای خیلی عالی بود معصومه جونم سر نماز برای پدر مادرتون فاتحه و سوره یاس میخونم خدا رحمتشون کنه خیلی انگیزه گرفتم با شنیدن اینا ما هم هیچ پشتو پناهی نداریم

واقعیت اش خیلی کیف کردم و بهشون افتخار کردم 😍فرداش یه زنگ زدم و تبریک گفتم و ابراز خوشحالی کردم که ...

ماشالا چه خانم عاقلی کار خوبی کرده،شهر سهند الان خیلی پیشرفت کرده یکی از فامیلهای ما اونجاست میگه قیمتها دوسه برابر بالا رفته و میلیاردی شده دیگه قشر ضعیف هم نمیتونن اونجا خونه بخرن 

قربونت برم من ❤️ خوش قلب مناتفاقا فقط همین از شغل آرایشگری میگزروننخونه که همون ابتدا گرفتند به کنار ...

ممعصومه جون ببخشید  یه سوال داشتم،من هر وقت کشک محلی میخرم چون بسته هاش بزرگه نمی تونیم همشو بخوریم سه روز که موند تو یخچال میندازم سطل زباله، چون میگن کشک محلی زود خراب میشه کشک پاستوریزه هم دوست نداریم میخواستم ببینم چیکار کنم حیف و میل نشه 🤔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792