2794

سلام

من اردیبهشت ۹۹ ، ۲۶ سالم تموم میشه. خواهرم ۹ سال از من بزرگتر هستن و سه سال پیش به دلیل تحقیق نادرست و دزد بودن و دروغگو بودن طرف، حدود یک ماه عقد بودن و طلاق گرفتن. مادر من خیلی برای اینکه خواستگار برای خواهرم پیدا بشه تلاش کردن که اونجوری شد. الانم با اینکه طلاق گرفتن اما هنوزم خواستگار دارن. بعضیاشون تا میفهمن خواهرم عقد بوده میرن. الان در حال آشنایی با پسری هستن که اون هم طلاق گرفته و خب در مرحله‌ی شناخت به سر میبرندو خب معلوم نیست چی میخواد بشه. خواهرم معلم دبستان و تحصیلاتشونم لیسانس کامپیوتر هستش. ما به خاطر این مشکل طلاق خواهرم روزهای بدی رو داشتیم و من که فرزند آخر خانواده هستم همیشه این نگرانیها و غصه های مامانمو دیدم. مامان من به خاطر خواهرم خیلی سختی کشیده. 

من دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ی کامپیوتر هستم. الان در حال تحصیلم. درضمن من اصفهانیم و دو سال میشه که ر استان زنجان زندگی خوابگاهی دارم. لازم به ذکره که من ۴ سال هم کاشان درس خوندم و این ششمین سالی هست که از خونه دور بودم. طبیعیه که روزهای اولیه  کارشناسی به دلیل دوری از خونمون سختی کشیدم اما الان ماهی یکبار یا دوماه یکبار مام خونه و میرم. پارسال به دلیل انجام پروژه با آقایی آشنا شدم که ایشون هم یک سال از من بزرگتر هستن. هم درس میخونن همم کار میکنن.  فکر میکنم حدود ۷۰ درصد با روحیات من سازگار هستن. درضمن من خودم مذهبی هستم و خب انتخابم با یک سری معیارها همراه بود که این آقا اون معیارها رو داشتن.

از نظر اخلاقی هم چند باری بیرون رفتیم. البته مادر ایشان در جریان بودن. سه ماه پیش مادر ایشون و خواهرشون منو توی کافی شاپ دیدن. اونها چون با پسرشون سر مسايلی مثل حجاب و... مخالف هستن، از من خوششون نیومده بود اما خود اون آقا میگه انتخابایی که مادرم برام کرده رو من یک ساعتم نمیتونم تحمل کنم. بنابراین اونها میگفتن شما سنتون به هم نزدیکه و اگه دختره بعدا بچه دار بشه از قیافه میفته. میگفتن راه هم خیلی دوره و ممکنه همیشه دلتنگ باشه. به هر حال اونها کمی مخافت کردن اما راضی شدن و برخوردشون با من خوب شده. البته من بعد از اون دیدار فقط با مادر ایشون تلفنی صحبت کردم  و هیچ وقت باهاشون بیرون نرفتم. چون میگفتن بیا بریم بیرون. 

با این حال من نمیدونستم که اونا میان یا نه؟ اصلا واسه خواستگاری من میخوان بیان یا نه؟ حتی قبل از دیدارمونم من به مادرم نگفتم تا مامانم نگران نشه. که اگر هم نشد دلش نشکنه از اینکه منم عین خواهرم پس زده شدم. به همین خاطر نگفتم و صبر کردم که اوان شماره خونمونو بگیرن بعد بگم. یعنی منتظر بودم جدی بشه.

سه هفته پیش این مساله جدی شد و اونا گفتن که میخوان بیان. مادرش به من تلفن کرد و گفت که شماره منزلتونو برام اسمس کن. من هم کردم. البته قبلش به مامانم گفتم و اونم واکنش بدی نشون داد. اولش به حرفام گوش کرد. اما بعد گریه کرد. گفت یه چیزی مانع از این میشه که من بخوام برات خوشحال بااشم و اون اینه که خواهرنت هنوز ازدواج نکرده. باید وایسی اون اول ازدواج کنه بعد توو. اون غصه میخوره. واسه تو هست. تو رو هوا میزنن. اما من از اون آقا خوشم میاد. اما مامانم گریه میکنه و میگه نه. میگه راه دوره. شده بود که دو هفته اصلا به من زنگم نمیزدن. چون درگیر کارای خودشون بودن. درگیر خواهر بزرگترم و خواستگارایی که میومدنو نمیشد. به مامانم میگم اون پسر، پسر خوبیه... ولی وقتی گریه میکنه من ناراحت میشم و خودمم میزنم زیر گریه. من نمیتونم ناراحتیه مادرمو ببینم ولی دلمم نمیخواد ازدواجم دیر بشه. به مادرم میگم از کجا ممعلوم بعدا یکی این قدر به دل من بشینه. نمیدونم چیکار کنم. امروز مادرشون زنگ زدن ولی بعد از تماس مادرش مامانم کلی بهم ریخت . گفت تو میخوای از پیش من بری؟  من شهر زنجانو دوست دارم. دارمم ترکی یاد میگیرم . خواهرمم با مامانم میشینن حرف میزنن و میگن این کیه که اون انتخاب کرده و خیلی بدبینن. همش میگم بابا اول ببینیدشون بعد قضاوت کنید. نمیدونم چیکار کنم. لطفا راهنماییم کنید

اطلاعات تکمیلی

سن 25 جنسیت زن شغل دانشجو وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام بر شما

اینطور که متوجه شدم، خانواده‌ی شما درباره‌ی خواستگار خواهرتون به درستی تحقیق نکرده بودند و بعد از ازدواج، متوجه شدید که همسر ایشون، فرد مناسبی نیستند و این مسائل منجر به طلاق خواهرتون شد. ببینید طلاق، ممکن هست به دلایل مختلفی اتفاق بیفته و با اینکه اتفاق دلنشینی نیست، اما قرار هم نیست ما ازش یک فاجعه بسازیم و بابت‌ش هر روز و هر لحظه غصه بخوریم. اشتباه بعدی می‌تونه این طرز نگاه باشه که با تلاش زیاد بخواهیم ازدواجی رو ترتیب بدیم. که همونطور دیدین، متاسفانه می‌تونه پیامدهای سختی برای فرد و خانواده به همراه داشته باشه. نکته‌ی دیگر اینکه هر فردی در طول زندگی ممکن هست خواستگارهای مختلفی داشته باشه، به خواستگاری افراد مختلفی بره، موردهایی رو برای ازدواج بررسی کنه و در نهایت اگر توافق حاصل شد، ازدواج انجام میشه. پس‌ زده‌ شدن و اصولا داشتن نگاهی از این جنس، چندان مناسب به نظر نمی‌رسه. ممکن هست فردی به خواستگاری شما بیاد و در نهایت شما به این نتیجه برسید که چنین ازدواجی مناسب شما نیست. خب این نظر شما هست و قرار نیست طرف مقابل‌تون احساس کنه پس زده شده. جان کلام اینکه اگر نگرش‌مون به مقوله‌ی ازدواج رو کمی تغییر بدیم و صرفا به دید پسندیده شدن یا پس زده شدن به مساله نگاه نکنیم، می‌تونیم بررسی و انتخاب منطقی‌تری داشته باشیم.

در درجه‌ی اول سعی کنید به خودتون مسلط باشید و به خاطر مساله‌ای که به راحتی با تغییر نگرش، قابل حل و فصل هست خودتون رو ناراحت نکنید. می‌تونید خیلی عادی و معمولی، درباره‌ی خواستگارتون با خواهرتون صحبت کنید تا حساسیت خاصی در ایشون نسبت به ازدواج شما ایجاد نشه. هر چند هر فردی، انتخاب‌های خودش رو داره و این مساله که خواهر یا برادر بزرگتر باید اول ازدواج کنن، صرفا برخاسته از نوع نگاه ما به مساله هست. و منطقی نیست اگر فردی صرفا به همین دلیل، موقعیت‌های ازدواج‌ش رو بیهوده از دست بدهد.

در کنار تمام مواردی که لازم هست برای ازدواج در نظر بگیرید، بعد مسافت و تفاوت‌های فرهنگی رو حتما لحاظ کنید. شما فردی مستقل هستید که سال‌هاست دور از خانواده زندگی می‌کنید و به این مساله خو گرفتید اما تحصیل، امری دائمی و همیشگی نیست و اگر واقعا قصد دارید زنجان زندگی کنید، لازم هست که برای زندگی و معاشرت‌هاتون برنامه داشته باشید تا دقیقا بدونید قرار هست وقت‌تون رو چطور بگذرونید. در غیر این صورت، بی‌برنامگی و تنهایی و دلتنگی می‌تونه ازدواج‌تون رو تحت الشعاع قرار بدهد. ضمن اینکه آداب و رسوم هر خانواده و مردم هر شهر، می‌تونه متفاوت از خانواده‌ای دیگه و شهری دیگه باشه. لازم هست بدونید چقدر فرهنگ‌پذیر هستید و تا چه اندازه می‌تونید با تفاوت‌های احتمالی کنار بیایید. بعضی افراد اگر ببینند مثلا به جای لهجه‌ی اصفهانی، جمعی دارن ترکی صحبت می‌کنن، ممکن هست ناراحت بشن و از جمع بخوان که فارسی حرف بزنن! یا حتی کلافه و دلخور بشن. یا برعکس، افراد فرهنگ‌پذیر سعی می کنن حتی زبان ترکی رو یاد بگیرن و از یادگیری یه زبان تازه کلی هم لذت می‌برن.

شما دقیقا به اهمیت تحقیق و شناخت قبل از ازدواج پی برده‌اید. می‌تونید درباره‌ی ازدواج بیشتر مطالعه کنید. فکر کنید و ببینید چه معیارهایی برای ازدواج‌تون دارید. چه مواردی خط قرمز شما هستند و از چه مواردی می‌تونید به راحتی چشم‌پوشی کنید. و بعد از آشنایی خانواده‌ها، می‌تونید همراه با خواستگارتون به صورت حضوری برای مشاوره‌ی پیش از ازدواج اقدام کنید و بعد تصمیم نهایی‌تون رو بگیرید. اما قبل از اینها، می‌تونید با آرامش، بدون ناراحتی و گریه، به تغییر نگرش مادرتون کمک کنید. توضیح بدید که ازدواج خواهر و برادرها قرار نیست وابسته به هم و به نوبت باشه. بگید که آرزوتون خوشبختی خواهرتون هست اما قرار نیست در این امر باز هم عجولانه تصمیم‌گیری بشه یا منطقی نیست که شما بی جهت خواستگاری رو نپذیرید. توضیح بدید که می‌خواهید خانواده‌تون با خواستگارتون و خانواده‌ی ایشون آشنا بشن و بعد از بررسی و تحقیق، اگر خودتون به این نتیجه رسیدید که ایشون فرد مناسبی برای شما نیستند یا اگر خانواده‌تون متوجه موردی شدند که برای شما مناسب نبود، حتما به چنین مواردی دقت خواهید کرد. یعنی خانواده‌تون رو متوجه این مساله کنید که شما هنوز تصمیمی نگرفتید و درخواست‌تون همکاری خانواده‌تون هست به منظور آشنایی و بررسی بیشتر. پس از انجام تمام موارد بالا، قادر خواهید بود در آرامش درباره‌ی ازدواج‌تون تصمیم بگیرید.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

login captcha

خیلی ممنونم از این همه ارامش در کلامتون

واقعا ممنونم ک این همه ارومم کردید با حرفاتون