با سلام دختری 17 ساله هستم و همسرمم 24 ساله و عقد هستم .چون خودم فرزند طلاق بودم و مادرم و پدرم به دلیل خیانت و معتاد بودن و.... از یکدیگر جدا شدند بنابراین من روی فرد خیانتکار و افراد معتاد به سیگار و....بسیار حساسم
و همه اینها را شب خواستگاری به همسرم گفتم و شرطامو گذاشتم اما حدودا سه ماه بعد متوجه سیگار کشیدن همسرم شدم وخودشون بعد از اینکه متوجه شدم بهم گفتن که گاهی به دلیل اعصاب خوردی سیگار میکشن ولی من کاملا مخالف بودم و هستم خیلی باهاشون صحبت کردم راه اومدم ولی هیچ فایده ای نداشت در زمان مجردی ایشون تریاک هم تفریحی میکشیدن و من با پیام های در گوشیشون متوجه شدم که تریاک میکشن خیلی باهاشون بحث کردم و گاهی قهر اما میگفتن که تعداد دفعات کشیدن رو کم میکنند
بنظرم این مسائل خیلی مهم بودن ولی راه طلاق نبود راه حل این بود که پای زندگیم بمونم وسعی کنم ترکشون بدم البته جلوی چشم بنده تریاک نمیکشن
اما سیگار جلوی چشمم میکشن
گاهی وقتا در گوشیشون چت هایی در حد دوستی و....با جنس مخالف دیدم باهاشون برخورد کردم اما هیچ فرقی نکردن
تا اینکه چند وقت پیش با یک خانمی متاهل دوست شده بودن همسرم مغازه دارن و اون خانم چند دفعه به مغازه همسرم رفته بودن و در مغازه تنها بودن اما کارشون به جایی نکشیده بود همه اینها رو از توی پیامکاشون متوجه شدم همسر خانمه نظامی هست و ما در روستا هستم و خانمه مال روستا حدودا 20 کیلومتری ما هستن تو این چند وقت اگه مشکلی بین خودم و همسرم پیش می اومدم نگذاشتم کسی متوجه بشه اما قبل از اینکه چنین خیانتی به من بکنند یک خیانت ازشون دیدم که میخواستم با مادرشون در میان بگذارم اما اصرار کردن و منصرف شدم بهشون اخطار دادم وقتی این خیانت رو دیدم با مادرشون درمیون گذاشتم مادرشوهرم زنی خیلی خوبی هست اما بنظرم این مسائله چندان اهمیتی نداشت گفتن که با همسرم حرف میزنن و نصحیت میکنن که نصحیتشون درحد تلفنی به همسرم بود همسرم قول دادن که دیگه کارشونو تکرار نکنن و بشن یه ادم دیگه اما چند وقت پیش یکم تریاک توی کیف مدارکشون پیدا کردم دیگه خیلی خسته شدم از دستش ازم دوره گاهی بیقرارم ازش وقتی میبینمش ازش بدم میاد
با همسرم فامیل هستیم اگه جدا بشیم خیلی از خانواده ها از هم میپاشن و اینکه توی یه روستا هستیم
از یک لحاظی میترسم وقتی رفتیم زیر یک سقف معتاد بشن و........
لطفا بهم نگید که نصیحتش کنم یا باهاش کنار بیام یا صبر کنم زندگیمو بسازم خیلی خستم
خودم عصبی شدم افسردگی گرفتم توی زندگی قبلیم شکست خوردم تو این زندگیمم شکست دوچندان خورم از یک لحاظی میترسم در اینده سرنوشت بچه های خودمم بشه مثل خودم ینی بچه طلاق بشن از تصیمم در ازدواج و ازدواج در سن پایین بشدت پشیمانم و اینکه به دلیل نبودن حمایت پدرم و اینکه خیلی چیزها مجبورم بودم یکسری از رفاه رو با ازدواج تامین کنم
سرپرست بنده مادرم هستن واز خیلی مسائل خبردارشون نکردم قبلا تلفنی با مشاور صحبت کردم اما مشکلاتم حل نشد و توان رفتن پیش مشاور ندارم
همسرمم از طرف پدرشون حمایت مالی،نمیشن وشاید توان خریدن یک خانه در روستا رو هم نداشته باشن
چیکار کنم میخوام یک تصمیم بگیرم که مثل تصمیم ازدواجم پشیمون نشم خاله من میشه زن عموی شوهرم که خیلی اون موقع تعریف شوهرمو میکردن و چون اشنا بودیم و الان برخلاف یکسری تعریف هایی که شنیدم هستن البته از لحاظ خانواده ابرو دار هستن اما کارای شوهرم بشدت عذابم میده و بر خلاف اصول منه
من به نماز و روزه و.... پایبند هستم اما ایشون گاهی وقتا نماز میخونه
چیکار کنم خودمم محصلم ودرسمم خوبه دلم نمیخاد به درسم لطمه ای وارد بشه
من یکسری عکس ازچت های همسرم با بقیه
و پیاماشون رو با خانمه توی برنامه wps دارم این ها میتونه کمکم کنه در دادگاه برای گرفتن طلاق
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید