دوست عزيز سلام
شما بسيار جوان هستين و اينقدر نااميدي در اين سن لازم نيست.
از توضيحاتتون كه خوندم متوجه شدم كه به نظر مياد مسئله شما و همسرتان مشكل ارتباطيه يعني اينكه چطور با هم ارتباط برقرار ميكنين،حرفي كه ميزنيد و انتخاب لغات و جملات، رفتارتون وقتي حرف ميزنيد و وقتي حرف نميزنيد يعني همون زبان بدنتون،و البته الويت بندي همسرتون،اينكه براي ايشون الويت ها كدامند و آيا ايشون متوجه نقش همسري و وظايف خودشون هستن و ميدونن كه با ازدواج وظايف و نقش جديدي رو پذيرفته اند،اين رو براي شما ميگم كه اول شما متوجه بشين بعد در صحبت و رفتاراتون خودتون اين اطلاعات جديدتون رو به كار ببرين،نكته اي كه توجه منو جلب كرده اينه كه همسرتون اجازه نميدن كه شما تنهايي بيرون برين و با فاميل زياد رفت و آمد كنين، اين جاي بررسي بيشتر داره كه بك مشاور بهتره بررسي كنه. پيشنهاد من اين هست كه با همسرتون در بك زمان مناسب صحبت كنيد،اينطور كه مثلا: عزيزم ميخواستم كه باهات چند دقيقه صحبت كنم،اگه وقت داشت كه عاليه اگه نه بگو باشه پس حتماً يه زمان ديگه با هم صحبت ميكنيم چون برام خيلي مهمه. بعد از اين برايش توضيح بده كه تو اين چند وقتِ شرايط به چه صورت بوده و چه چيزايي باعث ناراحتيت شده و حالا ازش چي ميخواي...
پيشنهاد بعدي من اين هست كه شما هم به عنوان يك همسر نقش و وظايفت رو بررسي كن. در كنار تمام اين ها شما براي خودت ميتوني سرگرم داشته باشي و علاقه هات رو دنبال كني، كتاب بخوني، چيزي ياد بگيري و...
پايدار باشيد.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید