سلام دوست گرامی
از نداشتن استقلال در رنج هستید
متاسفانه نفرمودید. همسرتون فرزند چندم خانواده هستند
آیا خواهر و برادر نیز دارند؟
اگر خواهرو برادر دارند. چطور همسرتون کنار مادرشون هستند؟
ابتدای رابطه شروطی منوط بر زندگی با مادر همسرتون وجود داشته یا نه؟
خوب پاسخ به این سوالات راهنمایی های متفاوتی رو خواهد داشت
بهترین کار. اینه که به صورت حضوری از یک زوج درمانگر کمک حرفه ایی بگیرید
خوب بنده هم توصیه هایی خواهم داشت
در ابتدا نیاز هست متوجه باشید همسرتون به مادرشون وابسته هست و به نظر میرسه اگر مادرشون رو تنها بگذارند دچار احساس گناه میشن و نمی تونن تحمل کنند
پس اینجا همسرتون به تنهایی نمی تونن از پس این ماجرا بربیان ایشون به کمک شما و یک درمانگر نیاز دارند تا بتونن از مادرشون فاصله روانی و فیزیکی بگیرن
خوب فوت پدر هم این وابستگی رو بیشتر کرده و ایشون نگران از دست دادن مادرشون نیز هستند
خوب شما هم حق دارید یک زندگی مستقل داشته باشید و با یک فرد بالغ تو رابطه باشید
بدونید که نیازه صبور باشید و به کمک یک درمانگر مهارتهایی رو کسب کنید تا بتونید این مسیله رو به نحوی حل کنید که به نفع رابطه تون تموم بشه اگر دقت کرده باشید گفتم رابطه نگفتم شما یا همسرتون !؟
ممنونم از راهنماییتون، همسرم فرزند اخر هستن، یه خواهر و برادر دیگه هم دارن که ازدواج کردن، هفته ای یبار میان سر میزنن و میرن،
پدر همسرم دوران نامزدیمون فوت کردن، یسال بعدشم پدر خودم فوت کردن،
همسرم هیچوقت تاکید نمیکنه که باید پایین باشی، یا مجبورم نمیکنه، اما من چطور میتونم تنها برم بالا زندگی کنم و اون پایین با مادرش،
هر بار که شاید چند ماه یبار حرفشو پیش میکشم که بریم بالا بخابیم، و همسرم هر بار ناراحت میشه که باز شروع کردی،
بهمین دلیل میترسم بگم بریم پیش مشاور، دلم نمیخاد تو لج و لجبازی قرار بگیره