خیانت همسرم را چطور ببخشم؟

سلام. من چند وقت پیش به همسرم شک کردم که داره بهم خیانت میکنه روی گوشیش رمز گذاشته بود و تقریبا من هر روز با ترفندی رمزش پیدا میکردم و میرفتم گوشی همسرم و چک میکردم یه شماره بود در پیاما که پیام های عاشقانه برای اون می فرستاد ضبط مکالمه هم روی گوشی همسرم نصب بود و از اونجا که رمز مکالماتش ۱رقمی بود من خودم با امتحان کردن اعداد رمزش پیدا کردم و نصف شب که خواب بود رفتم سر گوشیش و ضبط مکالماتش شکم به یقین تبدیل شد همسرم داشت به من خیانت میکرد اونم با همسایمون که زن هرزه ای بود و در ضبط مکالماتش به اون زن هرزه میگفت کی بریم بیرون .من میخوام برم حموم و بیام که من همون شب بیدارش کردم و گفتم اینا چیه گوشیش رو از دست من گرفت و گفت چرا بی اجازه میری سر گوشی من فرداش که بیدار شد گفتم اینا چی بود تو گوشی تو پیامات و ضبط مکالماتت گفت چی‌ بود چی میگی خلاصه خودشو زد به اون راه هر روز هم بعد از این که از سرکار می اومد میرفت حموم و بلافاصله میرفت بیرون من شماره اون خانم رو حفظ کرده بودم و اون همیشه بعد ازظهر پیامش میداد ولی من چیزی نمیگفتم زندگیمو باخته بودم تبدیل به یه افسرده شده بودم همسرم با خانوادش هم قهر کرده بود چون اونا هم فهمیده بودن و همسرم جوری قضیه رو تاب داد که مادرشوهرم اینا فکر کردن تقصیر منه چون می شنیدم روی حیاط خونشون داد میزد میگفت عروسم باعث شد از پسرم دور بشم اون دعوا درست میکنه همیشه منم دلم گرفت نه غرورم اجازه میداد که برم بگم اصلا من مقصر نیستم هم ازش متنفر شده بودم همسرم از اونجا ک هفهمیده بود من شک کردم شماره اون خانم رو به اسم پسر سیو کرده بود و دیگه اثری از پیام و تماس با اون خانم نبود چون اون‌ دیگه پاک میکرد همه چیز گوشیش رو از ترس من تا اینکه تصمیم گرفتم زنگ بزنم به اون خانم زنگش زدم و هر چی از دهنم در اومد نثارش کردم تا اینکه دوباره شب که همسرم خواب بود گوشیش برداشتم رفتم در ضبط مکالماتش اون خانم بهش گفته بود که من زنگش زدم همسرم هم گفت غلط کرده و.... تا اینکه هی هر روز بهش گیر میدادم که چرا میری بیرون ومن به خدا فردا میرم در خونه همین هرزه درضمن اون خانم شوهرشم از خونه بیرون کرده بود تا اینکه بعد از دوماه دیگه نمی رفت بیرون....دیگه رمز نداشت گوشیش من شماره اون خانم رو بدون اطلاع همسرم زدم توی لیست سیاه و بررسی میکردم تا اینکه یه روز دیدم پیام داده بوده اون خانم به همسرم که دیگه نمیخوام دستت باشه خواهش میکنم بیار بهم بده این پیامو نشدن همسرم دادم با عصبانیت اونم گفت شمارشو بگیر ببینم شمارشو گرفتم همسرم بهش گفت هرزه چی کار زندگی من داری دیگه چی میخوای و قطع کرد از اون روز به بعد نمیدونم رابطه ای بینشون هست یا نه در ضمن یه دو ماهی از این ماجرای تلخ میگذره ولی من هر وقت میره بیرون بهش شک میکنم ک ایا با اونه یا ن ولی خودش بهم گفته پشیمونم ولی من دیگه بهش اعتماد ندارم و چند سری غیر مستقیم گفتم که وقتی مرد خیانت کنه میدونی چه حسی میشه زن اونم گفت من که گفتم غلط کردم ولی آخه من با دلم چی کنم نمیتونم دیگه بهش اعتماد کنم و در ضمن خونه اون خانم نزدیک خونمونه برای همین خیلی میترسم در ضمن اون خانم ۳ فرزند داره وجدان هستن من شنیدم که ایشون بد هستن ولی تا خیانت همسرم با اون را دیدم باورم شد و گر نه قبلش باورم نمیشد چیکار کنم؟