سلام. من ۲۰ سالم هست تو یه خانواده فرزند کوچک هستم پدر و مادرم هر کدوم پنجا و خورده ای سال دارن و کاملا افکار و ذهنیتشون قدیمی هست ما تو روستا زندگی میکنیم خواهرم مجرده و ده سال ازم بزرگتر بقیه برادر هام هم بالای ده سال ازم بزرگترن که الان تو یه خونه من و پدر مادرم و خواهرم زندگی میکنیم
من دانشگاه میرم رشته مدیریت بازگانی پیام نور تو یه شهر نزدیکمون که فقط ربع ساعت باهامون فاصله داره .
راستش من هیچ وقت نتونستم با پدر و مادرم اونطور که باید رابطه برقرار کنم و همیشه احساس تنهایی میکنم مادرم که اصلا هیچ حرفی نداریم که با هم بزنیم اگر بهش بگم میخوام برم خونه دوستم میگه الان مردم رومون حرف در میارن و کجا میخوای بری و این چیزا حتی در بچگی نمیزاشت من برم اردو با بچه ها میگفت بری اتفاقی برات میفته منو میبرن دم در دانشگاه و بعد میان همونجا دنبالم هیچ آزادی ندارم اهل بیرون رفتن اصلا نیستن مادرم هم مریضه و خیلی خیلی ذهنیت منفی گرایی داره انگار همیشه نیمه خالی رو میبینه
من تو خونه خیلی احساس تنهایی میکنم. دوست دارم برم کلاس طراحی و هنر ولی اجازه نمیدن دوست دارم آرایشگری یاد بگیرم اجازه نمیدن لطفا نگید کسی باهاشون صحبت کنه که هیچ فایده نداشته میگن کی میخواد ببره و بیارش و اصلا اجازه تاکسی نمیدن فکر میکنن کار زشتیه من بخوام با تاکسی برم لطفا کمکم کنید من دلم پیر شده دیگه احساس میکنم دارم منه م منفی گرا میشم دائما فکر و خیال های ناراحت کننده و منفی میان تو ذهنم و حس میکنم هیچ کس دوستم نداره مشکل دیگه من اینه که حتی اگر بخوام پنج دقیقه هم بخوابم خواب میبینم و بخاطر این که همش خواب میبینم وقتی بیدار میشم باز خستگی تو بدنمه خواب هام اینجوریه که مثلا اتفاق های روزمو به یه شکل دیگه تو خوابم میبینم و خواب هام درمورد رابطه خودم و اطرافیانم هست و خیلی شبیه واقعیت که وقتی بیدار میشم شوکه میشم که خواب بوده ..
پدر و مادرم همیشه باهم سر کوچیکترین مشکلی که پیش میاد دعوا میکنن میدونی انگار طرز حرف زدنشون شده که با داد و بیداد حرف بزنن من همیشه صدا هاشون رو میشنوم و عذاب میکشم همین باعث شده من هم موقعی که چیزی خلاف میلمه جیغ و داد کنم و آروم حرفمو نزنم که از این اخلاقم متنفرم دوست دارم اصلاحش کنم ولی نمیدونم چیکار کنم
لطفا یه چیری بگید آروم بگیرم انگیزه هیچ کاری رو ندارم که خودم تنها انجام بدم دوست دارم کسی کنارم باشه تا با هم انجام بدیم
با یه پسر آشنا شدم تقریبا دو ساله همو میشناسیم و همسنیم همکلاس تو دانشگاه که عاشقشم این تنهاییم تو خونه باعث شده خیلی از اون توقع بی جا داشته باشم که دلم میخواد کل روز باهام چت کنه و اگه کم چت کنه دلم میگیره چیکار کنم؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید