2794

سلام. من ۵ ساله ازدواج کردم. فرزند هم ندارم قبل از ازدواج هم ۳ سال دوست بودم با همسرم. پدر و مادر همسرم برامون عروسی آبرومندانه گرفتن. برای همسرم خونه خریدن، بهش مغازه و کمی سرمایه برای کار دادن و پول بیمه پسرشون رو هم هرماه پرداخت میکنن. با کمک من و پدر و مادر همسرم یه خودرو هم خریدیم. من درآمد متوسطی دارم. اما همسرم با این همه کمک در مغازه درآمد مناسبی نداره و فقط در حد یه آدم مجرد درآمد داره. من تمام هزینه های شخصیم رو خودم پرداخت میکنم. حتی پول دکتر و دندانپزشکی و مسافرتم رو خودم باید بدم. با همسرم خیلی صحبت کردم، اما توانایی تغییر شغل رو نداره، بعضی کارهایی هم که درآمد بیشتری دارن، در حد خودش نمیدونه. اگر بخوایم بچه دار بشیم و من از کار بیرون بیام، میدونم که در حد بخور و نمیر باید زندگی کنم. چند بار هم بهش گفتم که حاضرم از کار بیرون بیام اگر اذیت میشه. اما حقیقت اینه که همسرم خودش این راحتی رو دوس داره. من برای خودم پول جمع کردم، میخوام خونه بخرم و ازش جدا شم. بهش گفتم که ازش مهریه هم نمیخوام، ایشون هم به شوخی گفت وسایل خونه رو نبر، ۸۰ درصد وسایل خونه رو من خریدم و بقیه ش رو هم پدرو مادر همسرم. اینقدر بی دست و پاست که اگر الان ۱۰۰ میلیون بهش پول بدم، میگه ممنون و کاری به کارم نداره. یک بار حامله شدم، بهش گفتم که من پولی برای بچه خرج نمیکنم، با هم توافق کردیم و بچه رو در ۶ هفتگی سقط کردیم. همیشه فکر میکنم و میگم اگر من جاش بودم، میگفتم من خودم همه هزینه های بچم رو میدم، اما ایشون طور دیگه ای رفتار میکنه. من ۳۱ سالمه و ایشون ۳۸ سالشه. به گفته خودش خیلی منو دوست داره، اما من دیگه علاقه ای بهش ندارم. یکبار با مادرش صحبت کردم و گفتم که پسرش مسئولیت هاش رو نسبت به من انجام نمیده، اما گویا مادرشوهرم هم مشکلی با این مساله نداره نمیدونم چیکار کنم؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۱ جنسیت زن شغل بازاریاب وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خانم عزیز
متوجه هستم که ظاهراً تفاوت سطح مالی و نیز تلاش شما دو نفر، داره مسیله ساز می شه، این اتفاق البته در زندگی های زیادی مشکل ساز شده است.لازم است قبل از این که زیادی احساس منفی نسبت به همسرتان پیدا کنید، با ایشان صحبت جدی کنید. ننشینید تا از او امتحان بگیرید و امتحاناتش را مردود شود و شما رنجیده خاطر شوید. این صحبت کردن لازم است که به درستی و بدون برچسب زدن باشد تا ایشان بتواند منظور شما را درک کند. برایتان مثال می زنم: به جای این که بگویید تو تنبل یا بی مسیولیت یا فلانی بهش بگید وقتی لزومی نمی بینی که برای من هزینه ای کنی باعث می شه من فکر کنم به من اهمیتی نمی دی/ یا انتظار داری من ازت انتظاری نداشته باشم/ یا چون خودم پول در میارم دیگه وظیفه ی من می دونی و ... ادامه ی این شرایط داره منو به تدریج دلخور و دلسرد می کنه و من نگران رابطه ام. امیدوارم جدی بگیری که دیر نشه، در مورد بچه دار شدن هم به همین شکل به همسرتون بازخورد بدید.
در ضمن، خودکفا بودن افراطی هم به خرج ندهید و هر از گاهی تقاضاهایی داشته باشید، منتظر نباشید که همسرتان خودش متوجه شود. خیلی وقت ها وقتی مطرح می کنیم، طرف مقابل به راحتی قبول می کند، امیدوارم موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha