با اذیت های همسرم چه کنم؟

سلام. من زنی ۲۷ ساله و شوهرم ۳۴ساله هستن. تحصیلات من لیسانس و تحصیلات ایشون ابتدایی هست. و یه پسر سه ساله داریم. ما از اول که عقد کردیم مشکلات زیادی داشتیم شوهر من آدم مغرور. لجباز. یکدنده ای هست. دفعه اول که قهر کردیم سر این بود که به زور بدون اینکه نظر من براش مهم باشه میخواست من برم خونشون بخوابم اون شب منو به زور نگه داشت .منم صبحش به حالت قهر بدون تعارف و خداحافظی رفتم خونمون اونم بهش برخورد و جواب تلفنامو دیگه نمیداد بهش پیام دادم و بابت رفتارم معذرت خواستم و تموم شد ولی شروعش از همین جا بود ما بارها با هم مشکل پیدا کردیم و هر دفعه من به خاطر اینکه آبرو ریزی نشه و به خاطر اینکه اصلا به قهر اعتقادی ندارم رفتم سمتش .در عقد سر یه بحث کوچیک دو ماه اصلا هیچ سراغی از من نگرفت و بعدشم بهم گفت برو طلاقتو بگیر پای خانواده ها وسط کشیده شد و کاسه و کوزه ها سر من خالی شد که تو خشکی و به شوهرت نمیچسبی و بهش محبت نمیکنی در حالیکه شوهر من تا الان حتی یه کلمه عزیزم به من نگفته و اصلا محبت زبانی نداره . بالاخره ما با تموم مشکلات عروسی کردیم و خیلی زود هم بچه دار شدیم تو این چهار سال که عروسی کردیم مدام با هم مشکل داشتیم و در نود درصدش مقصر اون بوده ولی این من بودم که همیشه کوتاه اومدم ولی الان مشکل خیلی بزرگتری پیدا کردم که دیگه از توانم خارجه .من یه بچه کوچیک خیلی شیطون دارم که اکثرا خونه را به هم میریزه و هیچ کمکی هم ندارم شوهرم تو هیچ کار بچه کمکم نمیکنه و همش میگه وظیفه توئه کلا روحیه مردسالارانه داره خودمم کم خونی دارم و زود خسته میشم به همین علت خیلی نمیتونم به کار خونه برسم و همیشه خونم تمیز و مرتب باشه ولی در حد توانم انجام میدم دو هفته پیش سر تمیزی خونه با شوهرم بحث کردیم اونم کنترل تلویزیون را پرتاب کرد و کتکم زد. بعدش من قهر کردم و باهاش حرف نزدم ولی ایشون اصلا براش اهمیت نداشت سعی کردم خونه را مرتب نگه دارم ولی ایشون اصلا اهمیت نداد چند روز پیش رفتم سراغ گوشیش و دیدم با یه خانم پیام دادن و قرار گذاشتن وقتی ازش پرسیدم گفت به تو چه و برو گمشو و هر کاری دلم بخواد میکنم و دیگه حق نداری سراغ گوشی من بری واقعا اعصابم خورده .نمیدونم چیکار کنم به هیچ کس حرفی نزدم چون میترسم مثل قبل بازم من مقصر بشم و اینکه جلوی بقیه خورد بشم و همه بفهمن میترسم تو رو خدا بگید من چیکار کنم نمیتونمم طلاق بگیرم چون پدرم و مادرم وضعشون خوب نیست از طرفی دلم به حال بچم میسوزه و نمیتونم ازش بگذرم خسته شدم همش داره عذابم میده تو رو خدا بهم بگید چیکار کنم چه برخوردی با شوهرم داشته باشم کمکم کنید لطفا؟