2794
سلام. من ١.٥ سال پیش با یه پسر اشنا شدم و ازدواج کردیم...من تو یه شهر بزرگ بودم و همسرم تو یه شهر کوچیک..با اختلاف فرهنگى زیاااد تو شهر همسرم زندگى مى کنیم...از اول به خاطر اینکه من مى خواستم فقط خودمون واسه زندگیمون تصمیم بگیریم مورد سرزنش از طرف همسرم و خانوادش قرار گرفتم...مادر شوهرم خیلى تیکه مى ندازه و به همسرم وابستس..وابستگیشون کلافم کرده حسابى...با کلى سیاست و دعوا بلاخره شوهرمو تشویق کردم بیاد شهر ما زندگى کنیم..هفته پیش که رفتیم رسما خدافظى کنیم مادر همسرم حرفاى بدى زد بم جلوى همسرم و پدرش و برادرش...و گفت ما روز خاستگارى گفته بودیم باید اینجا باشى..ما که مجبورت نکردیم بیاى..و کلى حوف و تهدیداى دیگه...من فقط سکوت کردم تا اینکه دیگه صبرم تموم شد..ترسیدم حرف یا بى احترامى از دهنم بپره از همه معذرت خواستم و گفتم دیگه نمى تونم بمونم اینجا و زدم بیرون و همسرم هم بام اومد..وسط کوچه از حال رفتم و همسرم منو برد بیمارستان..ولى تو این چند روز حتى یه تماسم نگرفتن که از حالم خبرى بگیرن با اینکه مى دونن..همسرمم همش طرف خانوادشو مى گیره و مى گه چرا اونجارو ترک کردى...همیشه با اینکه من سکوت مى کنم طرف خانوادشو مى گیره..نمى دونم چکار کنم..بش مى گم تو وظیفته به خانوادت سر بزنى پس برو پیششون ولى مى گه چون مى خوایم بریم باید بیاى تا اونا اگه مى خوان چیزى بگن تا تخلیه بشن...از خانواده شوهرم شدیدا مى ترسم و متنفرم...از سر کوچه شونم نمى تونم رد شم..ضربان قلبم میره بالا و حالم بد میشه..من چکار کنم؟؟!!
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز ازدواج ، شروع ارتباط با یک گروهی هست که قرار نیست همسایه ، دوست و همکار شما باشند ، آنها ، فامیل و خویشاوند شما هستند . واقعا نمی توانید حساب همسرتان را از خانواده اش جدا کنید، یکی را بخواهید و بقیه را پس بزنید، ارتباط با خانواده همسر ، یکی از مسائلی است که نیاز به مدیریت و توجه دارد.وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند در واقع گستره ی وسیعی از ارتباطات اجتماعی را تشکیل می دهند. نوشتید در ابتدا چون میخواستید خودتون واسه زندگیتون تصمیم بگیرید مورد سرزنش قرار گرفتید.ان هم در خانواده ای که به قول خودتو ن وابستگی زیادی بینشون هست خب مسلم هست که همین موضوع باعث سوتفاهم میشود .البته نمیدانم این خواسته شما به چه نحو گفته شده ولی نباید در شروع زندگی به یکباره سعی کنید همسرتون رو از خانوادش دور کنید در مورد نقل مکان شما به شهر دیگر باید بگویم که با توجه به توافقی که قبل از ازدواج داشتید که در شهر ان ها ساکن شوید واصراری که در این مدت به همسرتان داشتید تا به شهر محل زندگی شما بیایند باید به خانواده همسرتان حق بدهید که از دست شما دلخور باشند.قصدم این نیست که بگویم اشتباه کردید شما هیچ خطایی ندارید میخواهم شرایط ان ها واحساساتشان را درک کنید وخودتان را جای ان ها بگذارید .مادر شوهر شما که وابستگی بسیار زیادی به همسرتان دارد به یکباره پسرش به شهر دیگری خواهد رفت و شما رو مسبب این اوضاع میداند به فاصله بین دوشهر اشاره نکردید ولی سعی کنید زود به زود به دیدارشون برید .مهم نیست که دوستشون ندارید مهم اینست که بهم احترام بگذارید .نوشتید همسرتون مدام طرف خانواده خودش رو میگیره ولی در عمل میبینید خواسته های شما عملی شده .به شهر شما امده بعد از رفتن شما منزل رو ترک کرده پس مهم نیست که با ان ها همنظر هست مهم اینست که با شما به یک سناریوی مشترک رسیده است. از او انتظار نداشته باشید وابستگیش به یک باره قطع شود به همسرتون زمان بدید خانواده همسری که ازشون متنفر هستید پدربزرگ و مادرزرگ و ..بچه شما خواهند شد هیچ وقت به فکر قطع رابطه با انها نباشید چون بعد از مدتی همسرتان شما رو مسبب این اوضاع خواهد دانست ودر رابطه شما تاثیر منفی خواهد داشت در مورد ترک منزل مادر شوهرتون به همسرتون توضیح بدید بگید قلبن پدر ومادرش رو دوست دارید چون همسرتون رو دوس دارید وبراتون قابل احترامند ولی بخاطر اینکه ترسیدید حرفی زده بشه وبی احترامی نشه منزل رو ترک کردید بگید بخاطر ایشون واحترام به خانوادش برای خداحافظی میرید. هیچ وقت از خانوادش بدگویی نکنید به خودتون وخانواده همسرتون فرصت بدید موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

سلام. من ١.٥ سال پیش با یه پسر اشنا شدم و ازدواج کردیم..بدون انتظار بابت جشن...در ضمن من نامزدى مى خ

پاسخ سلام دوست عزیز ازدواج ، شروع ارتباط با یک گروهی هست که قرار نیست همسایه ، دوست و همکار شما باشند ، آنها ، فامیل و خویشاوند شما هستند . واقعا نمی توانید حساب همسرتان را از خانواده اش جدا کنید، یکی را ب...