2794

طلاق در دوران عقد به دلیل دخالت

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 58 بازدید

 سلام دارم طلاق میگیرم

از اولش شروع کنم من 6 ماهه عقد کردم بدون هیچ شناختی از همسرم کاملا سنتی

بعد از عقد متوجه دخالتهای خانواده همسرم شدم

مثلا میگفت پروفایلتو عوض کن چون خواهرم میگه

یا میگفت فلان جا باید بری خواهرم گفته

یا میگفت مادرم گفته لوسش نکن و دقیقا به حرفشونم اهمیت میداد

اولین بار با مادرم درمیون گذاشتم که من این آقارو نمیخوام مادرم گفت نه چون عقد کردی اوایلشه بهش فرصت بده 

اومد مادرم باهاش صحبت کرد اونم گفت درستش میکنم منم بهش اعتمادکردم

پاگشا شدم توسط خواهراش ولی از همون ورودم شروع کردن 

مثلا خواهراش بهش میگفتن کنار من نشینه

یا اینکه مادرش با اشاره که من متوجه ام شدم بهش میگفت پاشه کمک کنه

ایشونم گوش میداد 

خونه یکی از خواهراش بهم گفتن برو تو آشپز خونه بشین منم گفتم چرا گفتن چون دامادامون اینجا هستن

و جالب اینجاست که تو مراسمای قبلی  من نگفته بودن 

خیلی بهم برخورد بهش گفتم چرا اینجوری میکنی گفت من حتی اگه برادرم داشتم تو نباید حرف میزدی باهاش

بعد یه هفته جر و بحث پدرشو اورد وقتی گفتم چرا گفت چون تو مادرتو اورده بودی به مادرت گفتی منم به بابام گفتم

هر روز دعوا و جر و بحث تا اینکه من از بزرگ فامیل ایشون خواستم بیاد توافقی جدا بشیم

اومدن ولی خودش که داد زد اینو نمیخوام بعدم با بی ادبیه تموم در و محکم کوبوند بعد رفت 

پدرش شروع کرد چرا تا ساعت 4 به پسر من اس میدی 

چرا کتونی میپوشی 

چرا موهات بیرونه و حتی درباره رابطه خصوصیه من با نامزدم حرف زدن که بهت مهریه تعلق نمیگیره

ازاونور مادرشون فحش و نفرین میکردن 

حتی میخواستن منو کتک بزنن که زن عموی همسرم نذاشت عموی ایشون گفتن حق با منه و حتی گفتن برادرش و زن داداشش عقل ندارن توجه نکنم ولی انقدر به منو خانوادم بی احترامی کردن

با این حال من بازم به نامزدم زنگ زدم همش میگفت تقصیر توئه همش به خانوادم بی احترامی میکرد هر چقدر میگفتم تو کتش نمیرفت 

من لج کردم رفتم مهریمو گذاشتم اجرا 

نامزدم شروع به تهدید و بد و بیراه گفت

خیلی خیلی حرف مردم که پشتمه

مادرم که هر روز کارش گریه ست

شبا نمیتونم بخوابم زیر چشمام گود افتاده با این که باهاش دیگه ارتباطی ندارم ولی اعصابم داغونه 

نمیتونم درس بخونم حتی بیرون برم همش کسلم 

دچار ورم روده شدم که دکترم گفت از اعصابه

ناامیدی داره نابودم میکنه

امروز بهش زنگ زدم جواب نداد بهش اس فرستادم که پیشنهاد دارم جواب داد ولی پشیمون شدم میخواستم بگم مهریمو میبخشم

ولی دوباره شروع به فحشو بد وب یراه کرد

من واقعا نمیدونم چیکار کنم وقتی میخوابم با فشاری که  قفسه سینم میاد انگار که قلبم فشرده میشه بیدار میشم

از نگاه ترحم خانوادم بیزارم دلم میخواد یه درسی بهش بدم که هم بعدا حرص نخورم چرا راحت ولش کردم

از طرف دیگه میگم مهرمو ببخشم بره از زندگیم بیرون

ولی حتی ببخشمم پشتم حرفه که مهرمو گرفتم

حرف مردم برام مهمه متاسفانه 

ببخشید اگه از این شاخه به اون شاخه پریدم چون اصلا حالم خوب نیست



اطلاعات تکمیلی

سن 23 جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل درحال جدایی
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز ✋🏻
ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديد
متوجه ام در شرايط سختي هستيد و حال خوبي نداريد تصميم گيري برايتان دشوار شده است ،وضعيتي كه الان در روابط شما اتفاق افتاده ،نشانه عدم مهارت شما و همسرتان است .اگر بخواهيد با اين روش ادامه دهيد آسيب بيشتري به اعصاب و روان خود و خانواده تان خواهيد زد. سعي كنيد هر چه زودتر تكليف خودرا با زندگي مشترك تان مشخص كنيد .پيشنهاد ميكنم كمي به خودتان آرامش دهيد و از يك روانشناس به صورت حضوري كمك بگيريد  ،تا هر چه زودتر از اين وضعيت بيرون بيايد .

                          شاد و موفق باشيد 🌷🙏🏻

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha