ناراحتی خانواده همسر از من

سلام خانم دکتر. نه ماهه که ازدواج‌کردم و الان تو خونه ای که مال پدرهمسرمه زندگی میکنیم‌ و خودشون در شهر دیگه هستن .از همون روز اول خواهرشوهرم با ما زندگی میکرد . واسه درس و کلاسهای مختلف و...با اینکه خیلی راحت میتونه انتقالی دانشگاهشو بگیره و بره شهر خودشون . بخدا از همون اول واسه یه ساعت تنها شدن با شوهرم پرپر میزدم .خودشونم هر هفته بلا استثنا می اومدن می موندن خونه ما سه چهار شب. بعد از اون نامزدی همین خواهرشوهرمو تو خونه ما گرفتن بعدش عقدشو بعد از اون هر چند وقتی یبار مهمونی هاشونو تو خونه من با وسایل نو و دست نخورده من منم هر چقد که با شوهرم صحبت میکردم کاری نمیکرد میگفت من نمیتونم چیزی به خانوادم بگم .منم باید ساکت میشدم و به همه سازشون میرقصیدم چون تو خونشون نشستم.درضمن شوهرم تک پسره و فامیل هم هستیم .تا اینکه چند وقت پیش دیگه واقعا قاطی کردم و به خواهرشوهرم پیام دادم‌ گفتم خسته شدم ازاینکه از اول زندگیم نمیتونم اونجوری که میخوام تو خونم لباس بپوشم حرف بزنم رفتار کنم ....هیچ بی احترامی هم تو حرفام نبود .اونم به مامانش گفت و مامانش زنگ زد به مامان من کلی گلایه کرد و کلی هم حرف الکی زد ..حالا بعد از اون رفتارشون با من عوض شده و درضمن در این مورد به خودمم حرفی نزدن. شوهرم از هیچکدوم از این قضایا خبر نداره .همشو از چشم شوهرم میبینم که واسه مشکلم کاری نکرد و من مجبور شدم خودم پا پیش بذارم و الان خراب بشم پیششون .واقعا موندم چیکار باید بکنم. بخدا خودمم ناراحتم که دیگه با هم مثل قبل نیستیم. ما قبلا خیلی باهم خوب بودیم.مادرشوهرمم به شدت کینه ایه و اهل غیبته.خواهش میکنم راهنماییم کنید؟