من خیلی زود مجبور به ازدواج شدم و از خانوادم دورم. بعد از ازدواج هم متوجه شدم که با شوهرمو خانوادش اصلا هیچ وجه مشترکی ندارم و ده ساله که فقط نقش بازی میکنم. شرایط طلاق ندارم و همه این ها و اتفاق های دیگه باعث شده که متاسفانه روان سالمی ندارم و کلی فکر و خیال داخل ذهنم دارم که نمیتونم بهشون ترتیب بدم و درست فکر کنم. تو گذشته گیر کردم و خودمو آزار میدم وقتی به خودم میام که ساعت ها با خودم تو ذهنم حرف زدم و دندون قروچه کردم. بسیار عصبی هستم و با بچه هام بد رفتاری میکنم.
فقط روی مبل دراز میکشم و تلویزیون میبینم عملا هیچ جا نمیرم و این شهرو نمیشناسم و تلاشی هم برای شناختن نمیکنم حتی مدرسه دخترمو نمیشناسم با باباش میره میاد.
چند سال آخر فقط پرخوری میکنم و وقتی در حد مرگ میخورم احساس امنیت و قدرت میکنم بیشتر از 100 کیلو شدم و نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و دوست دارم پاشم و به زندگی برگردم ولی نمیتونم. راهکاری هست بتونم این پرخوری رو ترک کنم.
البته مشاور وروانشناس رفتم به جز قرص که به رخوتم بیشتر دامن میزنه کاری نکردن؟
سلام، اولین قدم برای درمان شما دارودرمانی است، همه داروها به شما رخوت نمی دهد، بهتر است مجدد به روانپزشک مراجعه فرمایید.شما در حال حاضر از افسردگی رنج میبرید که در وهله نخست باید درمان شود.
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید