2794

دوست ندارم پسرم فرزند طلاق بشه

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 72 بازدید

با سلام و خسته نباشید،من از وقتی دنیا اومدم و یادمه خانواده پر تنشی داشتم که بعدها در زمان عقد من پدر و مادرم طلاق گرفتند همسرم خیلی پشتم بود و هوامو داشت که خانواده اش حرفی نزنن با اینکه چیزی مستقیم نگفتند اما خیلی بی احترامی دیدم ازشون. ۴ سال هم مشکل بچه دار شدن داشتیم و روزهای خیلی سختی رو گذراندیم دعواها و تنشهای شدیدی داشتیم اما بخاطر علاقه مون بهم گذشت میکردیم.اما از وقتی پسرم دنیا اومده همسرم خیلی بی حوصله شده و تو جمع و یا خونه خودمون بهم بی احترامی های زیادی میکنه و خانواده اش هم فوق العاده دارن دخالت میکنند مخصوصا برادرانشون که خودشون جرات ندارن به زن های خودشون حرفی بزنن اما چپ و راست منو میکوبن منم چندبار به همسرم تذکر دادم که تو این اجازه رو به اونها میدی اما بدتر باعث درگیری و دعوامون میشه.از طرفی هم پدرم خیلی اذیت میکنند تو این ده سال دو سری ازدواج و طلاق دیگه داشتند و مدام انرژی منفی و کارهای انجام میدند که چوبشو من میخورم.خودمم قبلا زونا داشتم و پزشکم تاکید کردن مدام حواسم به خودم باشه که در معرض بیماریهای خودایمنی هستنم خیلی داغونم نمیدونم چیکار کنم دوست ندارم پسرم هم مثل من فرزند طلاق بشه اما احساس میکنم همسرم از این شرایط خیلی خستست و میخواد منو حذف کنه من خیلی برای زندگیمون جنگیدم با نداری ها بیکاریهاش بی پولیهاش ساختم و اون هم با شرایط سخت خانواده ام دسترسی به مشاوره حضوری ندارم چیکار کنم کمکم کنین؟

اطلاعات تکمیلی

سن 32 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز
فرمودید در شرایط سخت زندگی شما و همسرتون کنار هم بودید و پشت یکدیگر رو خالی نکردید و زندگی رو پیش بردید اما با تولد فرزندتون شرایط تغییرکرد،آیا  ممکنه با آمدن فرزندتون توجه شما به همسرتون کم شده باشه و بیشتر به سمت فرزندتون معطوف شده باشه وهمسرتون احساس طرد شدن کرده باشند؟
بهتره به جای تمرکز بر روی رفتار همسرتون روی رفتار خودتون متمرکز شوید و ببینید خودتون بعد تولد فرزندتون چه تغیراتی داشتید ؟
روی بهبود رابطه متمرکز شوید و حواشی اطراف رو کم کنیدو مرزهایی رو برای رابطه تون تدوین کنید مثلا جلوی برادرهای همسرتون هیچ مشکلی رو مطرح نکنید و با همسرتون گفتگوی سازنده داشته باشید که تلاش کنیدخودتون دو نفر مشکلات و تعارضاتتون رو طوری حل کنید که نفع هر دوتون دخیل باشه
خود شما به نظر. میرسه احساس بدی رو نسبت به جدایی پدرومادرتون دارید و همچنین به ازدواج پدرتون و اونها رو قضاوت می کنید و اون رو به همسرتون هم نسبت میدهید در صورتی که همسرتون با این مسئله مشکلی نداشته و شما رو حمایت کرده حال ممکنه خود شما به خاطر احساس منفی که داشتید همسرتون رو به این سمت و سو سوق دادید 
بهتره زندگی و رابطه پدرو مادر رو وارد رابطه خودتون نکنید و بدونید آونها خودشون نوع زندگی رو انتخاب کردند و شما هم حق دارید یک رابطه موفق داشته باشید و این رابطه موفق نباید به شما احساس گناه بدهد تا مجبور شوید دستکاریش کنید
بلکه شما لیاقت آرامش دارید. حتی اگر پدر و مادر رابطه مثبتی نداشته باشند 
اجازه ندید رابطه انها روی رابطه شما تاثیر بگذارد
 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha