2794

محدودیت های همسر و تصمیم به طلاق

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 63 بازدید

سلام، من از بچگی یک احساس عصبانیت همرام بوده همیشه،یادمه حسود بودم و همیشه بهترین چیزها رو برای خودم میخواستم و خانوادم قادر به برآورده کردن نیاز هام نبودن از لحاظ مالی با خواهرام حتی که هر کدوم 7 سال تفاوت سنی داریم من 22 خواهرم ۱۶ و خواهرکوچیکم 9 رابطه صمیمی نداشتم و ندارم! البته بچه بودن دوستشون داشتم ! الانم دوستشون دارم اما صمیمی هیچوقت نبودم! و کلا دوستان زیادی هم ندارم و صمیمی نمیشم با دوستی چون یکبار ضربه خوردم از یه دوست. از لحاظ رابطه برقرار کردن با جنس مخالف قبل از ازدواجم هم انتخاب های اشتباه زیادی داشتم البته که سنم کم بود و کنجکاو و عجول! احساس تنهایی داشتمو نیازمو با این شیطنت ها رفع میکردم .‌پدرم محدودم نمیکرد اما آزادی زیادی هم نداشتم. کلا تو سنی حساس همون 13,14سال ناامید بودم اعتماد بنفسم صفر بود نمیدونستم چی میخوام از زندگی ، احساس تنهاییم بیشتر شد و جدی به ازدواج فکر میکردم متأسفانه شهرستانم و جو شهرستان اینه که تا دختر یکمی شیطنت میکنه و بزرگترا بو میبرن فوری عروسش میکنن! البته که ازدواج من به اجبار نبودخودم رابطه عاشقانه حلالی رو میخواستم!متأسفانه سنتی از طریق خواستگاری با همسرم که 14 سال ازم بزرگترن و شرایط خوبی داشتن ازدواج کردم و نگم که چقدر همچنان تصمیمات اشتباه دارم...ایشون نه اهل تفریحن نه اهل معاشرت به صورتم به لباس پوشیدن به حتی خندیدن من تو جمع ایراد میگیرن و از جمع فراری هستن... حساسیت بیش از حد ... البته که از من هیچ خطایی سر نزده ... اما همیشه دنبال سوژه ان! من مبتلا به خودارضایی بودم 11 سالگی خودم رو لمس میکردم.میگم حالت افسردگی که تو اون سن داشتم منو وادار به اینکار میکرد، حالا بعد از گذشت چند سال زندگی با تمام مشکلات و قهر ودعوا و حتی یک بچه...من خودمو از لذت رابطه جنسی همراه ارگاسم محروم کردم! یعنی تابه حال شاید یک بار به لذت واقعی ارگاسم با همسرم رسیدم... میگم عصبی بودن حساسیت ایشون دعواها هم نمیذاره رابطه ما گرم بشه ... الان هر دو زخمی و از نفس افتاده ایم همسرم رو نمیدونم اما من کاملا از زندگی مشترکمون ناامیدم و هیچ علاقه ای به ایشون ندارم... با صحبت دعوا قهر از حساسیت های ایشون کم نشده که نشده و عصبی بودن من هم بی تأثیر نیست ...خودم به این برداشت رسیدم که عصبانیت من از ناکامیه از بچگی تا حالا که با وجود وضع مالی نسبتا خوب همسرم من همچنان ناکامم برای مسافرت شادی لحظه های عاشقانه دونفره...حتی دستش رو بگیرمو قدم بزنم به والله پیش نیومده برام... شاید در کل این سالها دوبار برای خرید دوتایی بازار رفتیم و خودمم فقط با مادر اجازه رفتن بیرون از خونه رو دارم نمیفهمم اینهمه محدودیت بخاطر چیه از کجا میاد اما نمیخوام حسرت به دلم بمونه بخاطر اینجور چیزای پیش پا افتاده نمیدونم چکار کنم تصمیم طلاق درسته یا نه آخه از دور هر کی ببینمون باورش نمیشه که ما اینجوری باهم مشکل داریم چون خونه ماشین اینا شوهرم همه جوره اما من نمیتونم حسرت به دل پشت فرمون همین ماشین بمونم مشاوره پارسال به زور رفتیم دوتایی گفت اگه شوهرت رو دوست داری چهار چوب قوانینشو قبول کن! از طرفی میترسم تصمیمات اشتباه تری بعد این بگیرم پسرم 3 سالشه به اونم خیلی فکر میکنم... نمیدونم فکر میکنم این آدم زندگی من نیست. حالا شما راهنماییم کنید چیکار کنم؟

اطلاعات تکمیلی

سن 22 جنسیت زن شغل خانه دار
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خانم عزیز
متوجه نارضایتی های شما هستم و از طرفی هم می بینم فردی هستید که توان نگریستن به ویژگی های منفی خودتان را دارید. این توانی است که همه از آن برخوردار نیستند.
راجع به طلاق در آخر سر پرسیدید که من در اول کار به آن می پردازم:
_آیا فکر می کنید، اگر جدا شوید و تنها باشید، فرد خوشحال تری خواهی بود؟و
_آیا فکر می کنید اگر جدا شوید و ازدواج کنید، شما همسر بهتری برای نفر بعدی خواهید بود؟ و نیز این که همسر بعدی بهتر خواهد بود به لحاظ همه ی جهات؟
_آیا فرزندتان خوشبخت تر خواهد بود؟ اگر جواب این سوالات به طرز واقع بینانه ای مثبت باشد، طلاق می تواند یک گزینه باشد، اما اگر جواب منفی است، طلاق گزینه ی شما نیست.
سوالات مهم تری که لازم است هر کس از خودش بپرسد، این است:
_من چه کار خاصی برای همسرم انجام می دهم و چه چیزی به زندگی او اضافه کرده ام؟
_کدام ویژگی های منفی من، در بد کردن حال رابطه ی ما تاثیر زیادی دارد؟
_من خودم،برای ترمیم رابطه مان چه کار کرده ام؟

جواب صادقانه ی هر کس به این سوالات و بعداً شروع به تغییرات تدریجی کردن در آن راستا، رابطه ها را از این رو به آن رو می کند. به جای صرفا نگاه کردن به مشکلات و مرور نارضایتی هایمان، اگر یک قدم برداریم، بسیار خوشبخت تر خواهیم بود.
​​​​​
​​​​​

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha