سلام و خسته نباشید.
همسرم نسبت به خانواده من خیلی سرد و مغرورانه برخورد میکنه.
وقتی میریم خونه خانواده من یکسره گوشی به دست یا اخمو همش از من میپرسن همسرت چشه؟
هر وقتم بپرسی حق به جانب میگه خسته ام. با اینکه روزهایی که میریم پنجشبه هاست و کارش نیمه وقته.( رفت و آمدهامونو برنامه گذاشتیم که هفته ایی باشه. من از صبح میرم.و همسرم ۹،۱۰ شب)
من هیچوقت تذکر نمیدم که مشاجره نشه.
ولی بر عکس همسرم سمت خانواده خودش دقیقا یه ذره بین دست گرفته و گویا در تلاشه که خانواده خودشو بسیار بزرگتر جلوه بده. و دایم همه چیو با جزییات زیر نظر داره و دایم تذکرهای بی جا به من میده با دعوا. که واقعا منو ناراحت میکنه.
میخواد گویا به زور برای اونا احترام و عزت بخره.در صورتی که اگر کسی قابل احترام باشه نیازی به این کار نیست.
اینها در صورتیه که من با خانواده ش فوق العاده رابطه خوب و صمیمی دارم.
ما تو یه ساختمون تو واحدهای جدا زندگی میکنیم.و همسرم هر روز به خانواده ش مرتب روزی چندبار سر میزنه. و من هم شکایتی ندارم.
هر دفعه هم یه دعوای بزرگ و قهر طولانی. من دیگه خسته شدم و نمیدونم چیکار کنم.
برای مثال دفعه آخر منزل پدری من ایشون اومدن با اخمو تخمو حق به جانب. طوری که مادرم بهشون گفت عزیزم چیزی شده؟ دوباره بهونه که خستم. و من میدونستم که تا ۱۲ بیشتر سر کار نبوده و خونه استراحت کرده.مادر من هم گفت من ناراحت نمیشم اگر خسته ایی خونه بمون و استراحت کن. یا اینجا برو تو اتاق بخواب.
فردای اونروز تا ظهر بیرون بود . اومد خونه خوابید .منم نشستم مشغول دوختنو بافتنو کارهای دستی.
بیدار شد رفت حیاط. مادر شوهرم به اسم صداش کرد.
منم گفتم که حیاطه و رفت.
از حیاط که اومد داخل گفتم مامان صدات کرد.
عصبانی شد و داد و بیداد کرد که چرا نرفتی بپرسی ببینی چیکار داشت.( درصورتی که اگر لازم بود خودشون به من میگفتن)
رفت و پرسید که چیه؟ مادرشوهرم گفت که من هر چی صدا میکنم چرا جواب نمیدین؟؟؟ چرا همسرت نمیاد بالا( منظورش از بالا منزلشون هست که طبقه بالایی ماست. و طبق روال ما شام جمعه ها میریم بالا.)
همسرم اومد پایین و دوباره با دعوا شروع کرد حرف زدن که تا شب میخوایی خودتو مشغول کارا کن. هیچی بهت نگم تو نشستی ( ساعت ۶ عصر بود)
با دعوا و اعصاب خوردی تنها رفتم بالا و دیدم مهمونی زنونه عصرونه گرفتن با دوستاشون وای دل غافل به همسرمم گفتم رفتارتو درست کن بعد بیا بی خبر از همه جا.
حالا یک هفتست همسر من قهره نه حرف میزنه نه غذا میخوره.
توقع داره جمعه ها من از صبح برم بالا چون خونه مادرم از صبح میرم. و خودش باشگاه ورزشی کار و همه کاراشو می کنه. و آخر شب میاد. بهش گفتم بدون تو سختمه ولی باز همین منواله.
موندم چیکار کنم؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید