با سلام. ٩ ساله ازدواج كرديم و فاميل نزديک هستيم شوهرم از اوايل عقد عقيده هايی داشت مثلا داماد نبايد هر روز خونه مادرزن باشه و خلاصه همون دوران عقدم تقريبا هر شب می اومد ولی آخر شب و صبح زود بره البته اين وسط خانوادمم باهاش صحبتی چيزی نميكردن مثلا مادرم بگه به خودش كه شام بيا يا زودتر بيا ببينيمت كلا خانوادم از نظر رفتاری خيلی گرم نبودن باهاش و اين خصوصيتشونه تا اينكه سر خونه زندگيمون اومديم و شوهرم دلش نميخواست من زياد برم و اگه خونه مادر ايشون هفته ای دوبار بوديم خونه مادر من با خودش اگه مي اومد دو هفته يه بار می اومد تا اينكه سر مسائل بين شوهرم و پدرم و برادرم بحثی پيش اومد كه تا حدودی برادر و پدر من بيشتر مقصر بودن بعد اين قضيه ديگه حتی مراسما هم نميزاشت من برم و من با خانواده ايشون هيچ وقت قهر نكردم ولی چون ديدم ايشون سرد هستن با خانوادم من باهاش يه مدت قهر كردم سر بحثايی كه داشتيم و خونه رو ترک كردم و بعد كه برگشتم و باز هم به نتيجه ای نرسيدم اما به خاطر پسرم و خود همسرم كه خوبی های زيادی داشت ناديده گرفتم الان سوال من اينه ايشون ميگه خودت برو بهشون سر بزن اونم نه فكر کنيد هروز اونجام هفته ای يک يا دوبار با اينكه يه كوچه فاصله دارم در ظاهر واقعا خانوادم هم براشون خيلی اهميت نداره نيومدن شوهرم اما انصافا با اين كه شوهوم نيومده اما پدرو مادرم به منزل ما آمدن ما اين كينه شوهرم تمومی نداره الان من رفتارم با خانواده ايشون چطور بايد باشه آيا منم نرم با ايشون منزل پدرشون يا سرد برخورد كنم ؟در بقيه موارد زندگيمون منو شوهرم مشكلی نداريم تنها مشكل ما سر رفت و آمد خانواده من هست؟و اينكه ميگه تو نبايد مهمونی و باغشون بری يا منزل برادرت بری چون من قهرم باهاش فقط خونه پدرت برو؟من چه واكنشی داشته باشم الان يک سال و نيمه از نيومدن شوهرم به منزل پدرم ميگذره؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید