سلام عزیزم، متن شما را خواندم و توجه شما را به دو نکته جلب کنم:
اول اینکه ازدواج این آقا و مشکلات زندگی ایشان فقط به خودشان مربوط است و فقط خودشان مسئول حل آنها هستند یعنی این بالغانه نیست که این آقا از شما درخواست کمک یا راهنمایی یا هر نوع حمایتی داشته باشند و این بالغانه نیست اگر شما فکر میکنید که باید برای ایشان یا حل مشکل شان کاری بکنید پس اگر ایشان دچار موضوعی هستند خودشان باید بتوانند از پس آن بر بیایند و لازم است از یک زوج درمانگر کمک بگیرند اما تا وقتی که با همسرشان زندگی می کنند و با ایشان شفاف نشده اند که تصمیم دارند رابطه جدیدی را شروع کنند هیچ توجیهی ندارد که بخواهند قبل از اتمام آن رابطه یا قبل از اعلام و توافق با همسرشان یک رابطه دیگر را مخفیانه شروع کنند.
شما به عنوان نفر سوم با علم به اینکه ایشان متاهل هستند به ایشان ابراز علاقه کرده اید، برای یک فرد بالغ شنیدن ابراز علاقه از سوی دیگری هیچ مسئله خاصی ندارد یک نوازش ساده میتواند محسوب شود که تشکر میکند و به راه خود ادامه میدهد و درگیر نمیشود،
اما در این رابطه این آقا از لحاظ روانی احتمالا فرد بالغی نیستند چرا که نیازهای خود را در رابطه شان نتوانسته اند تامین کنند به هر ترتیب مسئول این ازدواج و پاسخ به خواسته ها و نیازهایشان خودشان هستند نه همسر ایشان! دقت کنید که این موضوع ربطی به زن بودن یا مرد بودن ندارد وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند و پیمان برای یک رابطه می بندند هر فرد خودش مسئول است که نیازهایش را پاسخ بدهد این به این معنا نیست که دیگری مسئولیتی ندارد بلکه به این معناست که اگر یار من متوجه حرف من نمی شود یا نیاز به محبت یا هرنیازی از من را پاسخ نمی دهد این من هستم که باید برای آن فکر چارهای کنم مثلاً بلد باشم به ۱۰ یا پنجاه روش مختلف این نیاز را به او نشان بدهم، نزد درمانگر بروم و در نهایت اگر متوجه شدم نمیتوانم با همه تلاشها به خواسته ام برسم واز ابتدا انتخاب اشتباهی کردهام یا اینطور که شما نوشته اید یارم با من صادق نبوده است( مخفی کردن موضوع بینایی) پس حالا باز هم من مسئول خاتمه دادن به این رابطه هستم اینکه اطرافیان راضی نیستند دلیل نمیشود که من از این مسئولیت طفره بروم با همه سختی ها و عدم تایید هایی که از محیط میگیرم لازم است رابطه را شفاف و مشخص نگه دارم و تکلیفش را روشن کنم و به نیازهایم پاسخ بدهم.
می خواهم از خواب بیدار شوید که همسر ایشان یک زن ستمگر و نابینا و سنگدل است پس این آقا حق دارند که با شما رابطه داشته باشند، اختیار با شما دو نفر است اما واقعیت این است که این فرد از مسئولیت خود شانه خالی میکند و به دنبال یک مسکن برای کاهش این رنج می گردد.
سهم هر یک از زوجین در هر رابطه ای با دیگری برابر است مثلا اگر بپرسید من ازدواج کرده ام بعد از یک سال فهمیدم همسرم بیمار است یا معتاد به مواد روان گردان است و اوست که مقصر مسایل ماست من از شما میپرسم: چه کسی او را انتخاب کرد؟ و در زمانی که ایشان را انتخاب میکردید با چه شناختی ایشان را انتخاب کردید؟ اگر بگویید من بلد نبودم و نمیدانستم علایم اعتیاد چیست من باز میپرسم چه کسی ادعا میکند همه تلاشش را برای تشکیل و حفظ یک رابطه موفق میکند و عمیقا خواستار تجربه عشق و لذت یک رابطه موفق است؟
احتمالا پاسخ این است:من! درست است پس چه کسی باید یاد بگیرد و مهارت کسب کند که چگونه یک مرد یا زن را بشناسد ؟ اصلا به چه نکاتی توجه کند و به چه چیزهای زیاد اهمیت ندهد؟ بدیهی است که پاسخ باز خود شما هستید
میدانم شنیدن این جملات سخت و گاهی غیر قابل باور است و متاسفانه عدم مسول بودن در فرهنگ و جامعه ما بسیار رایج و عادی است و از همان زمان کودکی به ما این آموزشهای غلط را داده اند که وقتی کودکی زمین میخورد میگوییم ای زمین بد ! یا مثلا میریم میز را کتک میزنیم که چرا پای کودک مارا زخمی کرده است یا مثلا میگوییم تو نبودی که فلان کار بد را کردی بلکه شیطان تو را گول زده بود! وهیچ کس هم نمیپرسد با فرض وجود شیطان خوب این شیطان کارش گول زدن است دیگر ، چه کسی باید آگاه و عاقل باشد و گول نخورد؟!
در مورد شما و یا هر فرد دیگری که به یک رابطه دو نفره وارد می شود سوالاتی مطرح میکنم که اگر مایل باشید خودتان را بیشتر بشناسید و بدانید موضوع چیست که شما به جای یافتن یک فرد مجرد به یک فرد متاهل روی میآورید بهتان کمک میکند:
با اینکه می دانم این فرد متاهل است از چه جایگاهی به او ابراز علاقه می کنم؟
آیا فکر میکنم این تنها فردی است که میتوانم با آن خوشبخت شوم یا او را دوست داشته باشم؟
آیا فکر می کنم این فرد چهره خوب ماجرا و و همسر او چهره بد قصه آنهاست؟
آیا متوجه جایگاه و اهمیت صداقت و تعهد در یک رابطه هستم یا فکر میکنم تنها دوست داشتن برای یک رابطه کافیست؟
آیا من با جنسیت خودم به صلح رسیده ام یا فکر می کنم زنان باید خودشان را با مردان وفق دهند و تامین کننده نیاز آنها باشند تا خواستنی و مورد تایید باشند؟!
سوال های بالا چند خطای فکری را نشان می داد فکر کردن به آنها می تواند موضوعاتی را برای شما روشن کند،
مثلاً هرگز باور نکنید قصه آنگونه باشد که یکی از زوجین تعریف می کنند هیچ رابطه ای در دنیا وجود ندارد که فقط یک نفر در آن مسئول آن سردی یا فروپاشی باشد!
شما هرگز جای آن زن نبوده اید پس از شرایط او به طور کامل اطلاع ندارید حضور شما شانس ترمیم رابطه یا جدایی با کمترین آسیب را از او می گیرد می خواهم بدانید که به عنوان یک زن این ما زنها هستیم که به یک دیگر خیانت میکنیم! و مردها به یکدیگر!
البته این به معنای عدم مسولیت "آن آقا نیست من از دو زاو یه موضوع رو برای شما باز کردم، ممکنه بعضی جملات برای شما تلخ و ناخوشایند باشد اما ماجرا تغییر نمیکند.
در آخر می خواهم بدانید من شما را زنی می دانم که به دنبال یک رابطه سالم و رضایت بخش می گردد اما عزت نفس خود را بهدرستی نیافته است پیشنهاد می کنم از یک درمانگر حاذق کمک بگیرید تا در پیدا کردن جایگاه این انتخاب به شما کمک بکند و برایتان باز کند که کدام بخش شخصیت شما از لحاظ روانی این تصمیمها را میگیرد و علت انتخاب های شما چیست وهمچنین پیامدهای آن چیست آن وقت با دید بازتر میتوانید انتخاب کنید و آنچه خواسته شماست را عملی کنید در حالیکه به دیگری آسیبی نمیرسانید.
خواندن دو کتاب زیر را هم برای درک مسول بودن و چیستی و چگونگی رابطه پیشنهاد میکنم:
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید