2794

سلام کمک می خواستم من زنی 36 ساله هستم و تو این چند سال اخیر قدرت تصمیم گیری تو خیلی از کارها رو از دست دادم و اعتماد به نفس خیلی کمی دارم دنبال یه رشته می گردم برم تخصص یاد بگیرم و درآمد داشته باشم اما تا یه تصمیمی می گیرم زود حسش از بین می ره 7 ماه دارم تحقیق می کنم هر روز از یه چیزی خوشم می یاد و فردا از بین میره لطفا کمکم کنید

اطلاعات تکمیلی

سن 36 جنسیت زن شغل در شرکت همسرم کار می کنم وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزيز 
گفتيد در چند سال اخير قدرت تصميم گيري تان را از دست داده ايد چه اتفاقي افتاده و چه عاملي باعث از دست دادن ان شده و قبلا در تصميم گيري ها چگونه عمل ميكرديد .انگيزه به افراد حس و توانايي ميدهد و باعث اعتماد به نفس ميشود .
فكر ميكنم در تصميم گيري دچار وسواس شده ايد هفت ماه زماني كافي براي تحقيق است .بهتره همه اين رشته هايي كه گفتيد را بنويسيد و از بين انها پنج تا از ان كه بيشتر به ان راغب هستيد و از نظر مالي هم به نظرتان مناسب تر است را انتخاب كنيد و از ليست جدا كنيد و در يك برگه جدا گانه بنويسيد اينكه دور خود را انقدر شلوغ كرده ايد باعث گيجي شده است
از بين ان ٥تا يكي را كه بيشتر به ان علاقه داريد را انتخاب كنيد و مصمم بر ان بماند و سعي كنيد ان را به مرحله اجرا در اوريد 
گاهي قدم گذاشتن در يك مسير باعث ايجاد حس وانگيزه بيشتر براي ما ميشود .

تجربه شما

login captcha

سلام به دلیل اینکه با همسرم تو یک محیط کار می کردیم و از نظر شخصیتی  با هم متفاوت هستیم من ادم اروم و ساکت اون ادم شلوغ و پر سر و صداست و خیلی سریع کارهاشو انجام می ده و یر بار هیچ اشتباهی نمی ره گاهی پیش می یومد تو کارهامم اشتباه می کردم اون قدر بهم گفت و اعتماد به نفسم رو گرفت که این روها تبدیل شدم به ادم گوشه گیر و ترجیح می دم با کسی صحبت نکنم حتی اگه کسی اشتباه کنه فکر می کنم من کار اشتباهی کردم که اون کار اشتباه شده و اینکه وقتی تو محیط کاری شوهرم بهم خیانت کرد خیلی اعتماد به نفسم رو از دست دادم می فمم که اعتماد به نفس ندارم می خوام رو خودم کار کنم اما بیشتر وقتا بازم شوهرم سرکوبم می کنه از کارهام بیشتر ایراد می گیره تا تعریف باشه بیشتر جوری نشونن می ده که اگه اون نباشه هیچ کاری پیش نمی ره کارها و زحمت های اون زحمت است ولی من کاری و یا زحمتی نمی کشم با اینکه از 7 صبح میام سر کار تا 2 ظهر تو خونه شوهرم استراحت می کنه من غذا درست می کنم میارم می شورم بعدش شام درست می کنم مرتب کردن خونه و هر چیز دگه تا 8 و یا 9 شب درگیرم اما اون داره استراحت می کنه بعدش بهم می گه چرا به خودتنمی رسی چرا این جوری خونه که کاری نداره یا تو خانواده اش می گهه چرا این جوری گفتی بابام ناراحت شد مامانم ناراحت شد این باعث شده که تو خانواده چیز هایی که مربوط به زندگی ما می شه نتونم نظر بده چون بدش باهام دعوا می منه لطفا راهنمایی بفرمایید چه روشی استفداه کنم ممنون