2794

سلام. دختری ۳۴ ساله هستم با پسری ۳۵ ساله به مدت ۵ سال دوستیم همدیگرو دوست داریم ولی بخاطر اخلاقامون از هم همیشه فاصله میگیریم اون آقا قبلا ازدواج کردن و جدا شدند علت جداییشم علاقه نداشتن به همسرش بوده به گفته خودش، خواستگاری منم اومد ولی بخاطر یه سری اخلاقای بدش خانوادم مخالفت کردند مثلا شکاکیش ،بددهنیش ،دست بزنش ...اینارو خودم به خانوادم گفتم ،دوست پسره من میگفت وقتی تو به من کم محلی میکنی اینجور میشم فکر میکنم تو منو دوست نداری چرا ازم فاصله میگیری چرا قهر میکنی چرا بلاک میکنی و منم بخاطر شکاکی و بددهنیو تهمتاشو افکار منفیشه که همیشه در حالت قهر و بلاک کردنشم اونم خودشو اصلاح نمیکنه و هردومون افتادیم رو دور لج بازی، همدیگه رو هم نمیتونیم فراموش کنیم ولی با همم نمیسازیم هر کاری هم کردم که تموم بشه نشد که نشد حتی یکسال کات بودیم فقط عذاب میکشیدمو گریه میکردم اونم طاقت نیاورد و برگشت ،خلاصه خیلی اوضاع بدی دارم نه اون میره نه من از فکرش در میام وقتی هم با همیم خیلی خوبه همه چیز فقط امان از وقتی که شک کنه و گیر بده الکی الکی مثلا چرا فلان پسرو نگاه کردی یا فلانی دوست پسر سابقت بود که نگاهش میکردی و اینا که منم قاطی میکنم سر این حرفاش

در کل میخوام بدونم راهی هست که با هم خوب بشیم و سازگاری پیدا کنیم؟ چطوری باید اعتمادشو جلب کنم؟ افکارش همیشه نسبت بهم منفیه باید چیکار کرد

اینم بگم قبلا خودم یه اشتباهی کردم خواستم اون اوایل خیانت هاشو تلافی کنم که منو سوار ماشین غریبه دید و از اون به بعد دیدش بهم عوض شد ولی برعکس خودم ادب شدم؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۴ جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام و وقت بخیر
خودتون کاملا آگاه هستین مشکل شما لجبازی و مقابل به مثل کردن تو اختلافاتون باعث بیشتر شدن و حل نشدن میشه ، شما باید یاد بگیرید چطور تعارضات رابطه رو حل کنید. ما هیچ وقت نمیگیم که یکی مقصر هست بلکه میگیم نفر شروع کننده و نفر ادامه دهنده اختلاف . موقع اختلاف سعی کنید دقیقا همون لحظه جواب ندین و حل کنید

تجربه شما

login captcha
  • درسته منم مقصرم بخاطر اینکه خیلی مغرور و لجباز هستم ولی اون آقا تعادل روحی روانی نداره مثلا باهم هستیم همه چی خیل خوبه ولی یک دفعه قاطی میکنه و بعدش بددهنی میکنه و تا اشکمو در نیاره بیخیال نمیشه بعدم میره یه شاخه گل میخره میگه باید فراموش کنی من علت این رفتاراشو نمیفهمم که یک دفعه چی میشه که میریزه بهم و پرخاشگری میکنه و اینکه خیلی علاقه داره منو بترسونه و کارهای خطری میکنه مثلا منو میبره جاهای خلوت و تاریک زجرم میده ،خیلی خیلی هم شکاک و توهمیه ،مثلا میگه دیدمت با دوست پسرت یا دیدمت از فلان ماشینه پسر پیاده شدی در صورتی که اصلا اینطور نبوده ،و وقتی عصبانی میشه کنترل خودشو کامل از دست میده ،فحش و تهمت چه تهدید کار همیشگیشه و منم باید نشنیده بگیرم چون اون میخواد ،واقعا این مریضیه؟؟؟ درمانش چیه ،اسمش چیه؟؟؟