سلام ...
وقتتون به خیر
من 24 سالمه و هفت ماه پیش با یه فردی تو نمایشگاه بین المللی حوزه کاریم آشنا شدم
اوایل رابطه به من گفتن از همسرشون 3 ساله جدا شدن و 3 سال زندگی مشترک داشتن من دلایلی بدگمان شده بودم و ازشون مدرک خواستم ولی گفتن شناسنامشون گم شده و نمیتونن نشون بدن.
با برادر بزرگشون که پزشک و از فرماندهان جنگ بودن(حرفشون معتبره ) سه تایی چند بار بیرون رفتیم و یه بار با برادرشون خونمون اومدن و به عنوان یه همکار و دوست با خانوادم آشنا شدن (چون با خانواده همسر قبلیش از نظر فرهنگ و تفکر و اعتقاد تفاوت داشت خیلی نگران این موضوع بود در رابطه با من ) .
ولی متاسفانه از خانوادش فقط بزرگترین برادرش اطلاع داره از این رابطه خلاصه اینکه بعد از گذشت هفت ماه رابطه و آشنایی من دو روز پیش با کنجکاوی تو وسیله هاش ی برگه یه طلاق توافقی پیدا کردم که مال حدودا 10 روز پیشه یعنی ایشون زمانیکه با من وارد رابطه شدن تنها متارکه داشتن و نه طلاق رسمی که من کاملا بی اطلاع بودم و وقتی گفتم چیزی نگفتن
همسرش به گفته خود ایشون خیانت کرده بهش و تو بستر خانمشو با یه شخص دیگه دیده (دلیل طلاق توافقی)
الان من کلا دچار تشویش ،سردگمی و اضطراب شدم این آقا کدوم حرفش راست بوده تا الان کدوم دروغ
اوایل قبل رابطمون با توجه به اینکه میدونست من خیلی به بچه های بی سرپرست اهمیت میدم عکس چهار تا از خواهرزاده هاشون فرستاد و گفت اینا بی سرپرستن و من ساپورتشون میکنم و این شروع بدگمانیه من به ایشون بود (سابقه دروغ) که وقتی باهاش به شدت دعوا کردم گفت "برای بدست اوردنت بوده شوخی کردم چرا بزرگش میکنی"
الان من به همه چی شک دارم حتی به اینکه خانمش بوده که خیانت کرده
حتی به اینکه دوستم داره (گرچه برادرش بهم گفت بعد اون جریان تو تنها کسی هستی کت ازش خوشش اومده و اون از خانما متنفر بود )
بت اینکه اصلا کیه (چون اقدام نکرده و خواستگاری رسمی نیومده و ساکن شهر من نیست نمیتونم تحقیق کنم )
و اینکه چند روز پیش تو گوشیش عکسای متفاوت یه خانم بدون پوشش دیدم خیلی ذهنمو درگیر کرد (وقتی گفتم این کیه دیگه گوشیشو ازم گرفت و گفت مهم نیست اینترنتیه بعد از دیدن ناراحتیه من گفت ی خانم مطلقه ای بهش درخواست رابطه داده و عکس فرستاده (با اون خانم همسایست) و این عکسا قدیمیه و بعد اون دیگه خونه خودش نمیمونه و میره خونه مادرش ولی من شک دارم
ناگفته نمونه ایشون حجم کاریش شدت زیاده و خیلی کم برای من میتونه وقت بذاره ....
از طرفی میگه باید بستر آماده بشه برای بیان ازدواج مجدد تو خانوادش و من باید صبر کنم
و خانواده من منو تو فشار میزارن گاهی هم بخاطره اینکه خواستگارا زیادن و بی دلیل رد میکنم هم بخاطره اینکه این شخص قبلا ازدواج کرده و شرایط مناسبی نداره به هرحال
در کل ذهن من با اینهمه مسائل درهم ریخته مواجهه که نمیدونم چیکار کنم
در مقابل ایشون خیلی خوب میتونن از نظر عاطفی ساپورتم کنن (البته اگه اینهمه مشغله اجازه بده) و من احساس میکنم به ایشون علاقه دارم ....
هر ماه میان تهران و لحظه های خیلی خوبی با هم داریم ....
ولی من خسته شدم و دارم با رفتارم رابطه رو خراب میکنم انگار
ممنون میشم راهنماییم کنید؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید