وابستگیه شدیدم به همسرم داره دیوونم میکنه
ما حدودا دو ماه ازدواج کردیم
۱ سال عقد بودیم و ۱ سال نامزد
قبلش هم دوست بودیم اما فقط طریق چت چون فامیل بودیم و نمیتونستیم زیاد بیرون بریم
همسرم از مهربونی و اخلاق خوب واقعا هیچی کم نزاشته اما خیلی وقت کمی رو با من میگذرونه
معمولا صبحا میره سرکار و ظهر هم میاد ناهار میخوره و حدودا ۶ شب میاد
که میره پیش خانوادش میشینه و بعدش میره بیرون تا ۱۲ شب
۱۲ شب هم که میاد همش میگه خستمه و میخوابه و البته اگه قرار رابطه داشته باشیم بعد از اون میخوابه
همسرم شغلش آزاده و میتونه اصلا سرکار نره
تا الان چندین بار اعتراض کردم که اصلا ما در روز نهایتا نیم ساعت هم حرف نمیزنیم
ما حتی وعده های غذاییمون رو با خانواده ش میخوریم و عملا تنها وقتی که تنهایی برای خودمونیم همون آخر شب
من شدیدا بهش وابستم در حدی که اگه یه روز خونه نباشه شب خوابم نمیبره اگه یه خورده از من عصبانی بشه زود گریه میکنم
و اگر بدون بوسیدنم بخوابه روز بعد باهاش قهر میکنم
من خودم از این وضعیت خسته شدم
قبل عروسی به نسبت سرد بودم و گاها ۲ ماه نمی دیدمش و اون قدر دلم براش تنگ نمیشد
من حس میکنم اصلا من رو دوست نداره مگه میشه یکی زنشو اینقدر کم ببینه بعد شب ترجیح بده بره پیش دوستاش تا اینکه پیشش بمونه
ولی اون همش میگه من خیلی دوست دارم
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید